نمایشنامه دارالمجانین – بخش دوازدهم
اصغر – ببین چطوری این دوتا وحشی رو از هم جدا می کنم؟ فرهاد – وحشی؟! اصغر – اصلن من خود آفرینشم٬ من قدیمترینم دکتر – اه بسه دیگه… تا دو دقیقه پیش از بریدن می ترسید حالا ادای خدایان رو در میاره. یعنی دیگه از بریدن نمی ترسی؟ اصغر – تا موقعی که این جارو دستمه نه! واسه بریدن چی بهتر از جارو! خسرو (رو به اصغر) – مرا سد مکن… اصغر (با تکان دادن جارو) – تو را هزار بار… خسرو – بگذار وظیفه ام را در مورد این ملعون انجام دهم مهین بانو – جیگر وظیفت خسی جون