Ecole lacanienne d’Iran

مدرسه لکانی ایران

نامه های بهمن بداغ

شعری تازه از بهمن بداغ
مه صبحگاهان به کناره های دریا پرسه زنان از نجواهای شبانه کنار و کوور می‌گفت و جرعه ای از قهوه تلخ شبانه را به کام دریا می ریخت   پرستوهای مهاجر لختی نشستند تا از بندرهای ابهام پرس کنند   و ماهیان دریا دزدانه نجواهای کنار و کوور را نوشیدند   تا مروارید غلتان فروخفته به کف آب برای گردن یار هزار راز مگو به چنته داشته باشد…   این آخرین دست نوشته بهمن در جوف نامه آدمخواران بود، فکر کنم زمانی که پاکت را داده بودند تا آدرسش را روی آن بنویسد، یواشکی آن را سرانده درون پاکت. آنقدر
ادامه مطلب
از دفترچه خاطرات رونیز مدل ۸۴
دکتر جان «جونم براتون بگه. خدا هیچ کی رو دو قطبی نکنه. ما که نفهمیدیم چی شدیم دوقطبی شدیم. البته این به اون دو قطبی آدمیزاد که خیلی مواقع یک تشخیص ساختگیته ربطی نداره. ما باطریمون دو تا قطب داره و زندگیمون. آخه می دونی درد ما چیه؟ خدا هیچ ماشینی رو هم کارتون خواب نکنه. یعنی خدا کنه همه ماشینا یه سقفی بالا سرشون داشته باشن. اما قاطی ماشینای کارتون خواب، وضع ما از همه بدتره. بعضیا با خودشون فکر می کنن ما صنار سه شاهی قیمتمونه. والله به خدا درسته که شاسیمون بلنده، ولی مدلمون پایینه، قیمتمونو که
ادامه مطلب
نامه ای از ورشو… دارالکتبیه!
سلام خب دست مریزاد. بعله من در رم بودم و مجسمه اوریدیس هم در موزه رم بود و الکی نوشتم تورین هستم و …. همه اینها درست. اما موضوع دارالکتبیه رو از کجا فهمیدی؟ واقعا شگفت زده ام کردی. لطفا زودتر برام توضیح بده وگرنه فکر می کنم واقعا با اجنه ارتباط داری.اما همانجوری که گفته بودی رفتم فرودگاه به استقبال اوریدیس. همانطور که گفته بودی برای اینکه مشخص بشم یک پاپیون قرمز هم زده بودم. اما بگی نگی خیلی ملاقات دلچسبی نبود. چون از اولش فهمیدم از چیزی ناراحته. بالاخره هم وقتی به زبون اومد همون حرف تو رو
ادامه مطلب
نامه بعدی از تهران در غبار… کیش شخصیت و مگس های دیوان حافظ!
سلام بهمن فکر کنم باز هم نوبت این رسید که سنگامون را با هم باز کنیم. فکر نمی کنی که وقتشه؟ اولا که وقتی تاریخها رو قر و قاطی برام می فرستی، حق دارم که شک کنم همین کار رو هم با مکانها داری می کنی. ببینم واقعا در شهر تورین هستی؟ البته اینکه در کنار کالوینو باشی رو شکی ندارم، ولی در مورد تورین مطمئن نیستم: تو موزه ملی تورین چیزی که زیاده البته مجسمه گاریبالدیه، اون تورینی مو بلند که ایتالیا رو متحد کرد. اما حتی یک مجسمه اوریدیس هم وجود نداره. فکر نکن می تونی ردت رو
ادامه مطلب
نامه چهارم از شهر تورین – دارالنساء (!)
سلام فرزام اولا شهر تورین یک تیم هم داره به اسم یوونتوس. حتما اسمش رو که شنیدی؟ چرا راجع به اون حرف نمی زنی؟ بعدشم ببینم شوخیت که نگرفته؟ می خوای شوک زده ام بکنی؟ چون اوریدیس اینجا پیش منه و هر شب به خوابم میاد، و برام داستانهای جدیدش رو می خونه. نکنه می خوای لو بدی که اورفه واقعی کیه؟ ولی به هر حال خیلی هیجان زده ام کردی. چون با کمک گرفتن از حضرت حافظ دهان من هم باز شد، و هر شب که اوریدیس داستانش رو میاره منم یک بیت جدید از غزلی رو که براش
ادامه مطلب
نامه دیگری از تهران در غبار…
سلام بهمن نمی دونم تا کی می خوای این بازی رو ادامه بدی؟ بازی ای که از وقتی برنامه سفر ژاپن رو برات گذاشتم شروع کردی. حالا از یک طرف در سال ۱۹۰۱ زندگی می کنی و از طرف دیگه کنار کالوینو در شهر تورین؟ خب لابد از باخت سه بر صفر تیم شهرتون از تیم رم هم خبر نداری یا رئیس جمهور شدن دونالد ترامپ؟! (ترجیح می دادم اینجا بنویسم دانلد داک، چون تجربه نشون داده کافیه یک ابله به قدرت برسه، اون وقت مردمان برای تقلید رفتارهای اون دیگه از هم سبقت می گیرن! لااقل کاش می شد
ادامه مطلب