Ecole lacanienne d’Iran

مدرسه لکانی ایران

داستان‌های دارنامه

بر سبیل مقدمه!
کاروان در بیرون دروازه های شهر، زیاد منتظر کسی نمی ماند، خصوصا کسی که هنوز دل در گرو یار و دیار دارد؛ برای چنین کسی همان بهتر که در کنج خانه اش بخزد، و به مرور خاطرات زندگی اش بپردازد. اما مسافر شهر ایده ها دلش برای سفر می تپد، او در پای هیچ بتی توقف نمی کند و هنوز از «شهرهای بی نشان» باز نگشته، با توشه ای که از آن سفرها اندوخته، به فکر سفر، نه این بار در چین و ماچین، که در سرزمین مادری است. گرچه شهرهای سنگی و آجری و سیمانی کشورها به یقین نزدیکترند،
ادامه مطلب
دارالاموات
یکی بود یکی نبود. شهری بود که همه ساکنانش سالها بود که مرده بودند، و از آنجا که سالها بود گذر هیچ دیارالبشر زنده ای به آن شهر نیفتاده بود، مردمان نشانه های حیات را از یاد برده بودند. حاکم شهر چنین حکم کرده بود که افکار تمامی ساکنین شهر بایستی هر روز در دفاتر بزرگ دفترخانه مرکزی ثبت شود. در واقع دفترخانه تنها اداره ای بود که باز بود – آن هم ۲۴ ساعته. تمام افراد شهر هر روز و شب در صف های طویل جلوی آن صف می کشیدند و در انتظار نوبت بودند، حتی غذای خود را
ادامه مطلب
دارالالوان!
یکی بود یکی نبود. شهری بود در ملتقای دو کوه بلند و سبزه زاری گسترده که آن را از قدیم الایام دارالالوان می گفتند (تازگی جنبشی راه افتاده بود که اسم قشنگ تر سرزمین رنگین کمان را بجای آن استعمال کنند). در دارالالوان نکته غریبی که وجود داشت – و نام شهر هم خود به خود از این غرابت نشات می گرفت – این بود که نوزادانی که در این شهر پا به جهان هستی می گذاشتند هر کدام رنگی داشتند: یکی سبز، دیگری زرد، یکی قهوه ای و یکی هم طلایی و دیگری نقره ای. نکته غریب تر این
ادامه مطلب
دارالمحکمه!
 یکی بود یکی نبود. سالها پیش از این در شهر باستانی و کویری «ثور» مردمانی زندگی می کردند که عاشق درس و مشق و مدرسه بودند. در دوره ای از حیات تاریخی این شهر – آن طور که از کتیبه های تازه کشف رمز شده بر می آید که در آن علامت «کک» مکرر و در هر سطر حداقل دوبار بکار رفته است – ککی به تنبان همه افتاده بود که بایستی پزشک شوند، طوری که کار به جایی رسید که به ازای هر بیمار، دو پزشک در این شهر وجود داشت، و طبعا برای جلب بیمار رقابت های شدیدی
ادامه مطلب
دار گولان!
یکی بود یکی نبود. در دشتهای پهناور استان فارس شهری بود به نام دار گلان یا دار گلها که پر از گلهای وحشی و خودرو بود و نامش را هم به همین مناسبت گرفته بود. این شهر مدتها محل منازعه و درگیری اقوام فارس و لر بود و هر کدام آن را متعلق به خودشان می دانستند. منازعه علی الظاهر بالاخره با پیروزی قوای فارس خاتمه یافت ولی قوم لر که از این شکست ضربه سختی خورده بودند همواره خون خونشان را می خورد و هر از چند گاهی در صدد پس گرفتن دار گلان بر می آمدند، اما هر
ادامه مطلب
دارالبقاء (زوتوپیا)
یکی بود یکی نبود. سالها پیش از این که شهر استخر محل زندگی آدمیان شود و چنین نامی به خود بگیرد، محل زندگی حیواناتی بود که از افکار موجودات دوپا به تنگ آمده بودند، و از ترس اعمال آنها و برای دفاع از خود در برابر این جانور، اول بار در این محل به دور هم جمع شدند و نام آن را دارالبقاء گذاشتند، چون همگی آنها موجودات جاندار مهربان و اکثرا دست آموزی بودند که پیش از این در سریال راز بقاء  نقشی هر چندجزئی  – مانند پشه –  ایفاء کرده بودند. مجلسی به نام مجلس موسسان برای تعیین
ادامه مطلب