Ecole lacanienne d’Iran

مدرسه لکانی ایران

اودیسه لکانی

آموزه من (۱)
خشهایی از کتاب در حال ترجمه «آموزه های من»: سخنرانی های طنز آمیز لکان در مورد کتاب «نوشتارها» در شهرستانهای اطراف پاریس به سال های ۱۹۶۷-۱۹۶۸ -فکر نمی کنم بتوانم آموزه هایم را به شما به شکل یک قرص بدهم؛ فکر می کنم چنین کاری سخت باشد. احتمالا چنین اتفاقی بعدا خواهد افتاد. این همان چیزی است که همیشه در انتها اتفاق می افتد. وقتی به اندازه کافی از زمان مرگتان گذشته باشد، می توانید خودتان را در سه خط از یک کتاب مرجع [به صورتی] خلاصه شده پیدا کنید – گرچه تا آنجا که به من مربوط می شود،
ادامه مطلب
آموزه من (۲)
– شخصا، فکر می کنم که شما به من خیلی خوب دارید گوش می کنید. شما خیلی مهربانید، بیش از مهربانید، چرا که مهربانی صرف، برای اینکه موجب شود به درستی گوش کنید کافی نمی بود. – سوژه ای که اینجا منظور ماست، نه سوژه ای است که تولید گفتار می کند، بلکه سوژه ای است که توسط گفتار تولید می شود، حتی توسط گفتار به دام و مخمصه می افتد، [یعنی] سوژه گفتن. -تا جایی که ما آن را به عنوان کارهای سوژه در نظر می گیریم، بزرگ دیگری به صورت جایگاه سخن تعریف می شود. این جایی نیست
ادامه مطلب
آموزه من (۳)
– سوژه توسط تعداد مشخصی از تولید آواهایی که اتفاق افتاده برساخته می شود، و از زنجیره دالی به همان طریقی می افتد که میوه رسیده [از درخت]. در همان لحظه ای که او به دنیا می آید از یک زنجیره دالی می افتد، که می تواند درست و حسابی پیچیده یا حداقل پر طول و تفصیل باشد، و آنچه ما اشتیاق والدین می نامیم مادون همان زنجیره است. مشکل است در واقعیت به دنیا آمدنش این را در نظر نگرفت، حتی، و مخصوصا، وقتی اشتیاقی برای به دنیا نیامدنش وجود داشته است. -این واقعیت که روانکاو هرگز تکان نمی
ادامه مطلب
آموزه من (۴)
– من با حضور در یک کلینیک روانپزشکی موافقت کردم چون دلیل خوبی دارم که فرض کنم نابخردانه نبوده که از من خواسته شده که در یک [جمعی] که در اصطلاح مدرن  Colloquium می نامیم شرکت کنم. بد نیست، آن کلمه [را می گویم]. واقعا دوستش دارم. ما با هم صحبت می کنیم، منظورم در یک مکان است. هر کدام از ما صحبت می کند چون ما در یک مکان هستیم: ما هم مکانیم [Co-loquate]. «  Colloquium » یک کلمه نامتظاهرانه است، بر خلاف کلمه «دیالوگ». در دیالوگ بودن یکی از چیزهای وحشتناک متظاهرانه زمانه ماست. هرگز مردم را در
ادامه مطلب
آموزه من (۵)
– جامعه انسانی همیشه یک حماقت بوده است. بدی اش به آن خاطر نیست. همیشه همینطوری بوده، همیشه همینطوری خواهد بود. هر چه باشد بایستی [به این موضوع] اعتراف شود که [هر چه زمان می گذرد] ایده های فزاینده تری بی ستون و بی روح می شوند. هر چیزی دنباله ای است از چیزی دیگر. حتی کار به آنجا رسیده که باعث شده همه ما کمی احساس مریضی کنیم. درست الان سر نهار، در بین حلقه کوچکی که مهربانانه به من خوشامد گفته بودند، ما داشتیم در مورد چیزی صحبت می کردیم که به آن  TV می گویند، چیزی که
ادامه مطلب
آموزه من (۶)
– اما وقتی به این معادله می رسیم: تمدن بزرگ=لوله ها و فاضلابها، هیچ استئنایی وجود ندارد.  مجاری فاضلاب در بابل وجود داشت، و رم همه اش مجاری فاضلاب بود. اینطور بود که پایه این شهر گذاشته شد، توسط   Cloaca maxima. قرار بود [این شهر] آقای جهان باشد. بنابراین ما بایستی از آن احساس غرور کنیم. علت اینکه چنین احساسی نداریم این است که، اگر ما به این فنومن آنچه واردات بنیادین اش می نامیم بدهیم، این همتایی شگرف را که بین فاضلاب و فرهنگ وجود دارد پیدا می کنیم. فرهنگ دیگر یک مزیت نیست. تمام جهان بیش از
ادامه مطلب