Ecole lacanienne d’Iran

مدرسه لکانی ایران

محبوب همه دوران

اورفئوس و اوریدیس(اورفه و اوریدیسه)
خدایان نخستین،موسیقیدانان و نغمه سرایان اعصار بسیار کهن بودند. آتنا در این رشته نام و شهرتی نداشت،امّا این الهه فلوت را ابداع کرد،هر چند که هیچ گاه آن را ننواخت. هرمس چنگ را ساخت و آن را به آپولو داد که به صدا در بیاورد،و صدا به حدّی دلنشین و شاد و هماهنگ بود که وقتی آن را در کوه اولمپ نواخت تمامی خدایان از خود بی خود شدند.هرمس حتی نی چوپانی را هم برای خود ساخت و آهنگهای سحرآمیزی از آن بیرون آورد.پان نی را از ساقه نی ساخت و با آن آهنگهایی نواخت که چون نوای بلبلان در
ادامه مطلب
اورفه و مساله آَشفتگی کائنات و گشودگی در غارها
پس از سلام و تحیات «کسی به من می گوید روی این زمین چه خبر است؟ می دانم من و اوریدیس هنوز در فضای ذهنی عصر روشنگری هستیم، اما فضای امروز برای شما غریب و دلخراش نیست؟ واقعا چطور در این فضا نفس می کشید؟ حالا درست است که موسیقی دنیای شما بیشتر به صدای پیت حلبی شباهت دارد که در آن سنگی انداخته باشند و به آن با ریتمی نامنظم لگد بزنند، و دیگر از موسیقیدان های واقعی عصر ما مثل موتزارت و ویوالدی و بتهوون خبری نیست، اما بگو ببینم همین کسانی که می روند و این دری
ادامه مطلب
حفره تاریکی، حفره تاریخی، حفره کلامی…
اورفه عزیز مطمئن بودم که ماه پشت ابر پنهان نمی ماند، و بالاخره روزی تو رخ نشان خواهی داد. گرچه ۶ سال برای آن در این سایت صبر کردم. بایستی بیش از ۸۱۶ هزار بازدید از سایتی که به نام تو هست انجام می شد تا بالاخره اعلام حضور کنی. موقع خیلی خوبی هم این کار را کردی چون اهالی رشک آباد بدجوری به کنج خوارزم ما تاخته بودند و مانند مغولان در پی یکسان کردن آن با خاک بودند. حالا به یمن حضور تو و به مبارکی اش می خواهم خبر خوشی هم برای دوستاران این سایت اعلام کنم.
ادامه مطلب
نامه ای از اورفه… [اورفه باز می گردد]
پس از سلام و تحیات «آنقدر از اوریدیس حرف زدید و بی دلیل و با دلیل حرف او را به میان کشیدید که دیدم دیگر درنگ جایز نیست. گرچه جای گرم و نرمی هم نبودم: گرم بود، اما به مدد گرزهای گران رشک آبادی ها اصلا نرم نبود. بایستی یک بار این گرزها بر ملاج سرت فرود می آمد که دیگر جای مرا «گرم و نرم» نخوانی. البته من از گرمایش شکایت ندارم – بالاخره دوزخ است دیگر و کسی انتظار سرما ندارد – ولی نرمایش بدجوری دلم را آزرد. حالا اصلا چه جوری کار به اینجا رسید؟ ما که
ادامه مطلب
در غریبی و فراق و غم دل…
احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگی است. خواهش می کنم جمله بالا را یک بار دیگر بخوانید: احساس اجبار… این جمله یکی از جملات دکتر حسابی است؛ به قول دستیار و مرید پر احساس ایشان، آقای فریدون پیدا، دکتر انسانیت. درست است که فداکاری از آن کلماتی است که بیشتر از آن سو استفاده می شود، و آنان که به درون نگریسته اند، آن را اساسا غیرممکن می می دانند، که کسی خارج از دایره وجود خودش برای همسایه اش قدمی بردارد، اما آدمیان را بایستی از اعمالشان شناخت، نه از اقوالشان. ملاقات با دکتر محمود حسابی، ۲۴ سال پس
ادامه مطلب
مردانی برای تمام فصول…
«شور و اشتیاق فروید برای دست یابی به حقیقت با بالاترین درجه یقین… عمیق ترین و قدرتمند ترین انگیزه در طبیعتش بود و همان چیزی بود که او را به سمت دستاوردهای پیشرو اش جلو می راند. چه حقیقتی؟ و چرا او سرشار و آکنده از این اشتیاق بود؟ فروید در مطالعه اش بر روی لئوناردو داوینچی اظهار می کند که اشتیاق کودک برای دانستن توسط انگیزه های قدرتمندی تغذیه می شود که از کنجکاوی کودکانه او در مورد حقایق اولیه زندگی، معنی به دنیا آمدن و چیزهایی که باعث آن شده نشات می گیرد. این بطور معمول توسط ظهور
ادامه مطلب