Ecole lacanienne d’Iran

مدرسه لکانی ایران

عطایای زلف پریشان

ساحت انسانی
انسانهایی هستند که به ما یادآوری می کنند ساحت انسانی قابل فروکاستن نیست. انسانهایی هستند به ما انسان بودنمان را یادآوری می کنند و مسوولیت داشتنمان را و توانمان را در تغییر شرایط. انسانهایی هستند که آینه ای می شوند تا در آن روحمان را بنگریم و جرات کنیم به حفره ها و لکه های آن نظری بیفکنیم. انسانهایی هستند که تعریفی از انسان بودن فراهم می کنند. انسانهایی هستند که تمام مرزهای هستی و وجود را در می نوردند تا به ما یادآوری کنند، ‌”که هستیم” و “چه هستیم” و “آمدنمان بهر چیست.” انسانهایی هستند که با زبان مشترک
ادامه مطلب
فاجعه اربابی: از بی خاصیتی علم تا زاد و ولد تشخیصی!
طالب لعل و گوهر نیست وگرنه خورشید  همچنان در عمل معدن و کان است که بود مساله زیر سوال بردن تلاشهایی که در قرن بیستم در دانش زبان شناسی صورت گرفته – مانند پروژه چامسکی که در یادداشت قبلی به آن اشاره شد – ممکن است قدری سوال برانگیز باشد، و حتی ادعایی گزاف به نظر برسد. اما اگر کمی زاویه دیدمان را گسترده تر کنیم که در این قرن چه فاجعه ای رخ داده، فاجعه ای که کشتار و وحشیگری دو جنگ جهانی در برابر آن چیز کوچکی است، کمتر ممکن است مطلب اظهار شده عجیب به نظر برسد.
ادامه مطلب
تفاوت باد با حزب باد، یا تفاوت لکان با یاوه ها و یالوم ها و پالون ها…
نقدی بر کتاب مستطاب «دروغگویی بر روی مبل» نوشته بزرگ استاد «روان کاوی و رواندرمانی در پیتی» جناب اروین یالوم حفظ الله اسراره!! ۱ – هر مکتبی که ادعای درمان یا تاثیر گزاری بر روان آدمی را دارد – از مضحک ترین و ساده اندیشانه ترین آنها که مغز را مرکز انسان می پندارند و در مورد آن پنداری در حد یک دستگاه آب میوه گیری را دارند مانند انواع روشهای رفتاری چونEBT و FBT و TBT ( که ماشاالله فهرستشان و طرفدارانشان هر روز در حال زاد و ولد هستند ) تا پیچیده ترین و پیشروترین آنها – بر
ادامه مطلب
جلوی قانون داستانی از کافکا/ (ترجمه از صادق هدایت)
«پاسبانی دم در قد برافراشته بود. یک مردِ دهاتی آمد و خواست که وارد قانون بشود، ولی پاسبان گفت که عجالتاً نمی‌تواند بگذارد که او داخل شود. آن مرد به فکر فرو رفت و پرسید: آیا ممکن است که بعد داخل شود؟ پاسبان گفت: « ممکن است، اما نه حالا. » پاسبان از جلو در که همیشه چهار طاق باز بود رد شد، و آن مرد خم شد تا درون آن‌جا را ببیند. پاسبان ملتفت شد، خندید و گفت: « اگر با وجود دفاع من اینجا آنقدر تو را جلب کرده سعی کن که بگذری، اما به خاطر داشته باش
ادامه مطلب
از «دارالبیضه» همان برون تراود که در اوست…
کسی که اسامی «استاد» و «دانا» را یدک می کشد، وقتی می بیند دانشجویان کسی را برای سخنرانی دعوت کرده اند که هیچ یک از این القاب را ندارد، و نیازی هم به آنها ندارد، که مایه قوت او سخن اوست که همه جا همره اوست، تصمیم می گیرد که هر جور شده زهر خود را بریزد، و چون می داند با او نمی تواند بحث کند – چه شنیده که «هر که با داناتر از خود بحث کند که بدانند که داناست بدانند که نادانست» – با خود فکر می کند پس به او بی احترامی می کنم تا
ادامه مطلب
مبارک است! به عصر ترامپ خوش آمدید!!! – «هنگامی که…» ترامپ وارد می شود… یا دهه ی پشک خر
رزا لوکزامبورگ: بشریت دو راه بیشتر پیش رو ندارد: سوسیالیزم، یا توحش. لحظه ای چشمانمان را ببندیم و فکر کنیم که سالها پیش – مثلا در دهه شصت – یک منجم باشی برای سال ۹۵ چنین پیش بینی می کرد: – روزگاری خواهد آمد که سردمداران صلح درونی (مانند راهب های بودایی) نه تنها برای صلح جهانی خودسوزی نمی کنند، بلکه برای اثبات هجو بودن چنین هدفی به نسل کشی می پردازند (میانمار کنونی) – زمانی خواهد آمد که بدترین بی ادبی و بی حرمتی را نه در چاله میدان تهران، یا در یکی از زندانهای بی در و پیکری
ادامه مطلب