Ecole lacanienne d’Iran

مدرسه لکانی ایران

ادبیات و فلسفه

قضیه اسرارآمیز منیرالملوک و ایرما
(بخش اول) صبح زود ساجده بانو مشغول آب دادن گلدانهای اطلسی دور حوض است. خانه کوچه آقا موسی زودتر از خانه های دیگر محله اودلاجان بیدار شده است. میرزا طبیب دارد یادداشتهایش را کنار حوض مرتب می کند. ساجده بانو- این قصه سر دراز دارد. نگفتم حکیم الملک با آن دنائت ذاتی اش به آسانی دست بردار نیست. میرزا طبیب- فعلا که اظهار لحیه ها بدل شده به ادعای پیدا کردن کتاب رویاها، که از سرداب خانه مان ربودند. من تصور می کردم کار اشرار و الوات باشد. اما کنت دو مونت فورت می گوید در محله چاله میدان در
ادامه مطلب
دیدار ذات اقدس همایونی از محل نگهداری مجانین و صغار در امین آباد و ورود میرزا طبیب به ماجرا
(قسمت پنجم) میرزا طبیب – این خانم محترم را فعلا هفته ای یک بار ببرید امام زاده عبدالله، سر خاک مادرش. زیارت اهل قبور را سپس اندک اندک کم کنید. یک جفت جوراب نخی سفید گل دار برایش بخرید. به شاه عرض کنید در بکار بردن قوه باء کمی امساک فرمایند. روزانه صبحها یک لیوان شیر همراه عرق طارونه و اسطوخودوس میل کنند… عین الدوله – قبله عالم را می فرمایید؟ میرزا طبیب (عصبانی) – نخیر، ایشان کافور میل کنند هم برای اهل حرمسرا خوبست، هم برای تک تک آحاد ملت ایران، و هم برای کل ممالک محروسه… عرض می
ادامه مطلب
دیدار ذات اقدس همایونی از محل نگهداری مجانین و صغار در امین آباد
(قسمت یکم) دیروز یوم پانزدهم ذی الحجه، ذات اقدس همایونی از دارالمجانین امین آباد بازدید فرمودند. یکی از مجانین اندر حیاط رو به خورشید کرده مکرر می گفت بابا الله! باباالله! مظفرالدین شاه قبله عالم از صدر اعظم عین الدوله پرسید: به ما می گوید بارک الله؟ قربانشان بروم آنقدر روح لطیفشان مشغول خودشان است، که اگر از کسی بادی دربرود، روترش که نمی کنند هیچ، تخیل می نمایند که در رثای ایشان سازی نواخته شده، و اگر باد فتق به اعضای تنشان ببینند، تصور می کنند که از هیبت ایشان است که عضو مربوطه پرباد گشته – و چه
ادامه مطلب
بازگشت پرغرور ساجده بانو والده مکرم بچه ها از زیارت عتبات عالیات
(قسمت اول) ساجده بانو والده معظم بچه ها صبح علی الطلوع از زیارت عتبات عالیات برگشت. سالی یک بار کاظمین و کربلا روی شاخش است. ما هم که بخیل نیستیم، همین که می رود و عقده دلش را باز می کند تا در این وانفسای وبا و آبله و تراخم غمباد هم نگیرد، از سرمان زیاد است. آمیرزاحسن دواچی می گوید حالا که هنوز اسرار کتاب موسیو فروید آشکار نشده، این قبیل مسافرتها روی والده بچه ها اثرات عظیم تراپوتیک دارد. ما که نفهمیدیم تراپوتیک یعنی چه، ولی از قرار با پولتیک بی ارتباط نباشد. این والده بچه ها عادتهای
ادامه مطلب
کتابفروش دوره گرد و بار خری که مملو و مشحون از کتب ضاله و ممنوعه بود
(قسمت اول) نصیر خان صبح قبل از اینکه خواب از چشممان فرار کند آمده می گوید برادر بزرگ حسن نعل کش کتابفروشی دایر کرده. گفتم اول صبحی کجا؟ گفت: پشت خر. کتابفروش دوره گرد است. گفتم بگو کتابهایش را بیاورد ببینم چه در چنته بلکم پالان دارد. گفت: همینطوری نمی شود، بایستی مثل آب حوض کش از ایشان وقت قبلی بگیریم. از وقتی نظمیه معروفه ها و دلاله ها (که قربان خدا برم تعدادشان هم کم نیست) و ارخالق ها و مارگیرها و میمون بازها و شعبده بازها را پلاک داده، دیگر ما بایستی خودمان سروقتشان برویم. گفتم وقت را
ادامه مطلب
اندر مشاجره لفظی نصیرخان و مش رجب رمال و فیصله یافتنش به حول و قوه الهی
(قسمت اول) نصیر خان درآمد که: آقا جانتان سلامت باشد. این وبا هرچند سال یکبار نفوس را نصف می کند. اگر به همین نظم و نسق باشد، چشم بد دور، گوش شیطان کر، یا من می مانم یا شما. اگر ما رفتنی بودیم که هیچ (گریه امانش را نداد تا “هیچ” بودن این موضوع را شرح دهد. کمی آرام که گرفت ادامه داد) آن شاه شهید که تا وبا می آمد درشکه را راه می انداخت و می رفت افجه و لواسانات و مردم را به یک ورش هم حساب نمی کرد! حرف نصیر خان به اینجا رسیده بود که
ادامه مطلب