ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

آرشیو مقالات

آموزه من (۳)
– سوژه توسط تعداد مشخصی از تولید آواهایی که اتفاق افتاده برساخته می شود، و از زنجیره دالی به همان طریقی می افتد که میوه رسیده [از درخت]. در همان لحظه ای که او به دنیا می آید از یک زنجیره دالی می افتد، که می تواند درست و حسابی پیچیده یا حداقل پر طول و تفصیل باشد، و آنچه ما اشتیاق والدین می نامیم مادون همان زنجیره است. مشکل است در واقعیت به دنیا آمدنش این را در نظر نگرفت، حتی، و مخصوصا، وقتی اشتیاقی برای به دنیا نیامدنش وجود داشته است. -این واقعیت که روانکاو هرگز تکان نمی
ادامه مطلب
مگه خاطرخواهی به این سادگیا علاج میشه بی پدر؟ (۲) دایی جان ناپلئون بر تخت روانکاوی
امروزه پنج دهه از آن زمان گذشته است. در طی این مدت اهمیت طنز و خنده را در روان آدمی و ناخودآگاه او فهمیدم و دریافتم که عشق و سرمستی (که در روانکاوی به آن «سکسوالیته» گفته می‌شود) و همینطور مرگ و نیستی چه اهمیت بنیادینی در روح و روان آدمی دارد و به چه رازهای ناگشودنی راه می‌گشاید (که مهمترین آنها «حفره وجودی» انسان است، حفره‌ای که به این سادگیها پر نمی‌شود، و «عشق» یکی از مهمترین راه‌حلهایی که بنی‌بشر برای پر کردن این حفره به آن دست می‌یازد). اکنون برای نوشتن این یادداشت برای چندمین بار به این
ادامه مطلب
مگه خاطرخواهی به این سادگیا علاج میشه بی پدر؟ (۳) دایی جان ناپلئون بر تخت روانکاوی
اما چرا به قول حافظ: «یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است»؟ مساله همین است که عشق در حد اعلای خود از مقوله چیزهایی است که تعلق به حوزه‌ای دارند که ما در روانکاوی لکانی به آن «بعد واقع» می‌گوییم: حفره‌ای ناممکن و ناگفتنی در وجودمان که کلمات هم به آن دسترسی ندارند. این است که هر قصه‌ای در مورد عشق، جز اینکه به حواشی این حفره وجودی نزدیک شود، کاری نمی‌تواند بکند، و چون رسیدن به مرکز حفره غیرممکن است، هر توصیف عشق، مانند توصیفی است برای بار اول. اولین بار
ادامه مطلب
آموزه من (۴)
– من با حضور در یک کلینیک روانپزشکی موافقت کردم چون دلیل خوبی دارم که فرض کنم نابخردانه نبوده که از من خواسته شده که در یک [جمعی] که در اصطلاح مدرن  Colloquium می نامیم شرکت کنم. بد نیست، آن کلمه [را می گویم]. واقعا دوستش دارم. ما با هم صحبت می کنیم، منظورم در یک مکان است. هر کدام از ما صحبت می کند چون ما در یک مکان هستیم: ما هم مکانیم [Co-loquate]. «  Colloquium » یک کلمه نامتظاهرانه است، بر خلاف کلمه «دیالوگ». در دیالوگ بودن یکی از چیزهای وحشتناک متظاهرانه زمانه ماست. هرگز مردم را در
ادامه مطلب
آموزه من (۵)
– جامعه انسانی همیشه یک حماقت بوده است. بدی اش به آن خاطر نیست. همیشه همینطوری بوده، همیشه همینطوری خواهد بود. هر چه باشد بایستی [به این موضوع] اعتراف شود که [هر چه زمان می گذرد] ایده های فزاینده تری بی ستون و بی روح می شوند. هر چیزی دنباله ای است از چیزی دیگر. حتی کار به آنجا رسیده که باعث شده همه ما کمی احساس مریضی کنیم. درست الان سر نهار، در بین حلقه کوچکی که مهربانانه به من خوشامد گفته بودند، ما داشتیم در مورد چیزی صحبت می کردیم که به آن  TV می گویند، چیزی که
ادامه مطلب
مگه خاطرخواهی به این سادگیا علاج میشه بی پدر؟ (۴) دایی جان ناپلئون بر تخت روانکاوی
اما اینها تنها عشقهای خانمانسوز – از نوع بعد واقع – نیستند که در این داستان حضور دارند: خود دایی‌جان که سالها پیش از همسر خود طلاق گرفته، اکنون عشقی آتشین به گیاه نسترنی دارد که در گوشه‌ای از باغ روییده است، طوری که می‌تواند بخاطر شکسته شدن شاخه‌اش به دست مش قاسم، قصد جان او را بکند. در روانکاوی فرآیندی شناخته شده به نام «جابجایی» وجود دارد، که بر اساس آن انرژی جنسی (لیبیدو) می‌تواند از موضوع عشق معطوف به یک شیء، اشیاء گوناگون یا حتی یک گیاه شود: ما در اینجا با پس‌مانده عشق شورانگیزی مواجه هستیم که
ادامه مطلب