ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

آرشیو مقالات

مگه خاطرخواهی به این سادگیا علاج میشه بی پدر؟ (۵) دایی جان ناپلئون بر تخت روانکاوی
هر جا جریان لیبیدو با مانع روبرو شود، مانند رودخانه‌ای مسیر خود را عوض می‌کند و موضوع جدیدی را برای خود پیدا می‌کند. خود کلمه «نسترن» در پس‌مانده عشق اولیه دائی جان به این اشاره می‌کند که همیشه هم نحوه عشق‌ورزی دائی‌جان (که صورت ظاهری تنفر و پارانویا را پیدا کرده) به شکل هم‌جنس‌گرایانه نبوده است. عشق هم‌جنس‌گرایانه دائی‌جان در کنار عشق هم‌جنس‌گرایانه مش قاسم به او قرار می‌گیرد: عشقهایی که در هدف خود منع شده‌اند، و در اولی شکل پارانویا و هذیان بزرگ‌منشی، و در دومی شکل انقیاد روانی و رابطه بنده با ارباب را گرفته است. این همان
ادامه مطلب
آموزه من (۶)
– اما وقتی به این معادله می رسیم: تمدن بزرگ=لوله ها و فاضلابها، هیچ استئنایی وجود ندارد.  مجاری فاضلاب در بابل وجود داشت، و رم همه اش مجاری فاضلاب بود. اینطور بود که پایه این شهر گذاشته شد، توسط   Cloaca maxima. قرار بود [این شهر] آقای جهان باشد. بنابراین ما بایستی از آن احساس غرور کنیم. علت اینکه چنین احساسی نداریم این است که، اگر ما به این فنومن آنچه واردات بنیادین اش می نامیم بدهیم، این همتایی شگرف را که بین فاضلاب و فرهنگ وجود دارد پیدا می کنیم. فرهنگ دیگر یک مزیت نیست. تمام جهان بیش از
ادامه مطلب
آموزه من (۷)
این روشن و بدیهی است که آنچه من آموزش می دهم با آنچه ما تجربه روانکاوی می نامیم کار دارد. آنها می خواهند تمام آن را به چیزی جا به جا کنند که ، نمی دانم، چیزی که آن را در موقعیتی برای دانسته شدن قرار نمی دهد، چیزی که اسم خوشگلی هم روی آن می گذارند که صدایش شبیه یه عطسه است، یک Weltanschauung[جهان بینی]. دور باد از من که انقدر متظاهر باشم. این چیزی است که بیش از هر چیزی دیگری از آن متنفرم. خدا را شکر که هیچ وقت خودم را با چنین چیزی قاطی نمی کنم. Weltanschauung هرگز.
ادامه مطلب
مگه خاطرخواهی به این سادگیا علاج میشه بی پدر؟ (۶) دایی جان ناپلئون بر تخت روانکاوی
یکی دیگر از شخصیتهای مرکزی داستان، شازده اسدالله میرزاست (همان که در کودکی فکر می‌کردم اوست که کلمات رازآمیز را می‌سازد!). داستان عشق نافرجام او در پرده آخر داستان رمزگشایی می‌شود، و مشخص می‌شود که تمام زن‌بارگی‌ها و خوش‌باشی‌های ظاهری او، در اصل جایگزینی هستند برای یک ابژه (هدف) جنسی از کف رفته. در واقع، عمو اسدالله راه حل عشق از کف رفته‌اش را در فروکاستن آن به روابط جنسی با افراد بسیار یافته است. این بار در او با فروکاستن عشق روبرو هستیم، و نه با جابجا کردنش (آنطور که در دائی‌جان دیدیم)، به همین خاطر هم او هیچ
ادامه مطلب
آموزه من (۸)
– همانطور که فکر می کنم برای شما روشن کرده ام، نزدیکترین ارتباط بین بر آمدن روانکاوی و دنباله حقیقتا ملوکانه کارکردهای علم وجود دارد. گرچه ممکن است در وهله اول آشکار نباشد، یک رابطه خاص هم عصر بودن وجود دارد بین واقعیت آنچه در حوزه آنالی تیک ایزوله و متراکم شده است، و این حقیقت که در هر جای دیگر، تنها علم است که هنوز حرفی برای گفتن دارد. آن اگر اجازه بدهید یک اعلامیه علمی است. معلوم است که اینطور است، و چرا نبایستی باشد؟ با این حال، آن کاملا آن چیزی نیست که هست، چرا که من
ادامه مطلب
آموزه من (۹)
-در حواشی یک نقاشی کوچک توسط گویا، ما این کلمات را می یابیم: «خواباندن عقل و خرد، هیولاها می زاید.» این خوشگل و زیباست، و چون توسط گویا [گفته شده]، حتی خوشگلی اش بیشتر است – ما می توانیم هیولاها را [در نقاشی اش] ببینیم. می بینید که وقتی دارید حرف می زنید، همیشه بایستی بدانید کجا توقف کنید. اضافه کردن «هیولاها می زاید» به نظر خوب می رسد، این طور نیست؟ این آغاز یک رویای بیولوژیک است. سالیان سال بر بیولوژی گذشت تا آن هم منجر به زایش علم شود. آنها مدتهای مدیدی صرف آن کردند که روی گوساله
ادامه مطلب