از «دارالبیضه» همان برون تراود که در اوست…
کسی که اسامی «استاد» و «دانا» را یدک می کشد، وقتی می بیند دانشجویان کسی را برای سخنرانی دعوت کرده اند که هیچ یک از این القاب را ندارد، و نیازی هم به آنها ندارد، که مایه قوت او سخن اوست که همه جا همره اوست، تصمیم می گیرد که هر جور شده زهر خود را بریزد، و چون می داند با او نمی تواند بحث کند – چه شنیده که «هر که با داناتر از خود بحث کند که بدانند که داناست بدانند که نادانست» – با خود فکر می کند پس به او بی احترامی می کنم تا