ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

عارض شدن یکی از نقاره زنان کله پزی‌های چاله میدان به صاحب خانه آقا موسی

در آستانه شب یلدا که امسال مقارن با شب مبارک بیست و هفتم جمادی الاولاست، یک نفر نقاره زن در خانه آقاموسی عارض شده و با هیاتی عبوسا قمطریرا بست نشسته که ما فی عهد قدیم کیا و بیایی داشتیم، سرسبیل شاه نقاره می زدیم، برای کله پزیهای چاله میدان (کلپچ، پاچه گیر، فرویدی – بیچاره فروید! – داداشی، سیاوشی و غیره و ذلک ) کلی تبلیغات می ساختیم و نفوس جمع می کردیم. از وقتی شما کتاب سردابتان را گذاشتید زیر شمائل شاه شهید، دیگر کیا و بیای ما هم از حیز انتفاع ساقط شده، بخت ما و کله پزی ها سیاه شده و روزگارمان شده تلختر از حنظل. آقا دستم به دامنتان! بیایید کتابتان را از زیر شمائل بردارید و بخت ما را هم باز کنید. چرا مردم را از نان خوردن می اندازید؟ دیگر کسی از ما نمی پرسد که خرت به چند است، و قص علیهذا.

اینجا بود که دیگر طاقت نیاوردیم و گفتیم: آخر نان، نبایستی نان حلال باشد؟ معلوم نیست جای “کله” چی به خورد ملت می دهید؟

نصیرخان آبدارچی درآمد که: آقا این بحث در اساس “سالبه به انتفاء موضوع” است. ایشان لازمست به نظمیه عارض شوند. اینجا که جایش نیست. شعری هم چاشنی کرد که:

هر نکته که گفتیم در وصف آن شمائل

هر که شنید گفتا للله در قائل!

بعد هم چشمکی حواله ما کرد و زیر لب به کنایه گفت:

خسیس را چو تعهد کنی و بنوازی

به دولت تو نظر می کند به انبازی

الغرض نقاره زن که چشمهایش دو دو می زد و علی الظاهر از حرفهای نصیرخان چیزی دستگیرش نشده بود، جل و پلاسش را برداشت و در معیت یک قورخانه چی به سمت نظمیه راه افتاد. تازه فهمیدیم علت کتاب دزدی ای جماعت چه بوده. بیچاره نمی داند که نظمیه از اساس با کله پزیهای چاله میدان مشکلات عدیده و لاینجل دارد، که در اصل برمی گردد به سور چرانی و عدم تابعیت مشارالیهما از قانون. تازه با این وضعیت می خواهند سر سبیل شاه نقاره هم بزنند! رو که رو نیست، سنگ پای قزوین است!

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی