ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

نمایشنامه دارالمجانین – بخش دوم

فرهاد – بابا بس کنین دیگه! کم کل کل با هم بکنین… لابد قبول دارین که عجیبه که دکتر الان درست ۲۰ روزه که پیداش نیست!

پرستار دوم – بجاش همیشه روز بیست و یکم پیداش می شه. یعنی واقعیتش هیچ وقت رو ۲۱ نمی  کشه!

فرهاد – نکنه بخش روانپزشکی رو با بازی ورق اشتباه گرفتین؟

پرستار دوم – مگه فرقم می کنه؟

فرهاد (رو به پرستار اول که هاج و واج و کمی نگران شاهد این گفتگوست) – این رفیقتون منظورش چیه؟

پرستار اول (به خود می آید) – منظورش اینه که اینا… اینا … تو قمار زندگی باختن! (پرستار دوم نگاهی از سر تشکر به او می اندازد)

فرهاد – به هر حال ممکنه اتفاقاتی که اینجا می افته برای شما معمولی باشه ولی برای یک خبرنگار ویژه ی حوادث اینجا هیچ چیز عادی نیست…

پرستار دوم – اصلا خبرنگار ویژه حوادث اینجا چی کار می کنه؟ دنبال کارآگاه بازی اومده و حالا باید از قتلی که هنوز اتفاق…

فرهاد – منظورتون چیه که هنوز؟!

پرستار اول – ولش کن٬ حالا یه حرفی زد… منظور شما چی بود که می گفتین هیچ چیز عادی اینجا وجود نداره؟

فرهاد – نه بیماران عادی اند٬ نه این بخش حالت عادی دارد…

پرستار دوم – بیماران عادی رو که نباید تو بخش روانپزشکی دنبالش بگردی٬ برو یه سر به بخش داخلی بیمارستان بزن…

پرستار اول – خب می گفتین دیگه چه چیز غیرعادی اینجا وجود داره؟

فرهاد – اینجا آدم احساس می کنه که برگشته به صد سال پیش… راستی چرا این بخش را زیر زمین ساخته اند؟ عبور از آن دریچه آهنی گرد و پایین آمدن از پله های آهنی پیر آدمو در میاره. تازه دو تا نگهبان برای یک دریچه آهنی که پنجاه سانت عرضشه زیاد نیست؟

پرستار دوم( براق می شود) – ببینم شما خبرنگارین یا مدعی حراست بیمارستان؟ فکر نمی کنید بایستی مدیر بیمارستانو عوض کنین؟! پیشنهاد دیگری هم اگر دارین بفرمایین ما به وزیر بهداشت اطلاع بدیم.

فرهاد – یعنی فکر می کنین اینا طبیعیه؟

پرستار دوم – طبیعیه که طبیعیه! تنها چیزی که اینجا غیر طبیعیه علاقه شما به مسائل فوق طبیعیه!

پرستار اول – این چیزهایی که شما می گویید در تمام بخش های روانپزشکی که با موارد قانونی و نیروی انتظامی سروکار دارند خیلی عادیه. البته قبول دارم که ممکنه برخی از مسائل به نظر شما غیر عادی بیان ولی اگر از چیزهایی که اینجا اتفاق افتاده خبر داشتین می فهمیدین که تنها اینجا احتیاطات لازم لحاظ شده…. طبیعیه که مجرمینی که مسایل روانپزشکی دارن از مجرمین عادی خطرناکترن.

فرهاد – امنیتی؟

پرستار اول – امنیت مریضان… می دانید این بخش جدیدالاحداثه و طوری ساخته شده که امکان گریز از آن صفره٬ و البته این ضرورتیه که به مرور زمان اولیای بیمارستان متوجهش شدن٬ مثلا ( رو می کند به پرستار دوم) اون مورد تیمور لنگو یادت میاد؟

پرستار دوم – معلومه اگه در نرفته بود جلوی چه فجایعی رو که نمی شد گرفت!

پرستار اول – آدمی که از کله های کسانی که سرشان را می برید برج و هرم می ساخت.

پرستار دوم – و آخرش هم به خاطر ساخت و سازهای غیرقانونی از طرف شهرداری دستگیر شد!

پرستار اول (چشم غره ای به پرستار دوم می رود) – و تازه وقتی دستگیرش کردن دیگه به ما تحویلش ندادن. می بینی هم جون یک سری آدم بی گناه به باد رفت و هم اینکه دست ما از کسی که می تونستیم کمکش کنیم کوتاه شد. در ضمن این رو هم در نظر داشته باشین که اینجوری ورود و خروج وسایل خطرناک به بخش…

فرهاد – خروج وسایل خطرناک؟!

پرستار اول – انقدر ملالغتی نباشید. همان منظورم ورود بود که راحت تر تحت کنترل قرار می گیره. تازه چرا از امکانات این بیمارستان نمی گین؟ امکانات نمایشی٬ آزمایشی٬ پژوهشی…

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی