ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

آرشیو مقالات

برف هایی بلور آجین از زمستان جم (JAM) به واسطه شاگردش ژیژک (ZIZEK)
– هنوز هم فکر می کنم بیشترین آموخته هایم به سالها[یی که] در پاریس [بودم] بر می گردد، طوری که می توان گفت تحصیلات واقعی من همان بود. کاری ندارم که مردم در مورد ژک آلن میلر (JAM) چه فکر می کنند، به نظر من او بهترین آموزگار بود. او توانایی به راستی معجزه آسایی در شرح و تفسیر دارد: یک صفحه از لکان را می خوانید که هیچ از آن سر در نمی آورید، بعد با او حرف می زنید و نه تنها آن را می فهمید، بلکه به نظرتان کاملا واضح می آید، و با خودتان می گویید
ادامه مطلب
نامه سوم از شهر تورین
سلام فرزام حالا که جواب من رو ندادی من از روش خودم استفاده می کنم که تا جوابمو – مخصوصا جواب سوالاتمو – ازت بگیرم. اولا که اون شعرم رو که تو خواب گفته بودم خطاب به اوریدیس کامل کردم. می خوای یک چند بیت دیگه اش رو بخونی؟ البته بایستی بقیه اش رو ازم بخوای تا برات بخونم. از حالا گفته باشم!: کار ما در ترّ زلفت ز امن و آسایش گذشت در ره جانان به نام دل ز جان باید گذشت زمهریر مهر را آواز قعر جان خوش است زین جهان پر زکین سودی نباشد جز گذشت شهریار
ادامه مطلب
از پلاسکو تا کاخهای بلند اندیشه…
۱– پلاسکو سال ۴۱ متولد شده بود. پلاسکو در چهار راه استانبول و در فاصله کوتاهی از میدان توپخانه بود. پلاسکو هرگز ۵۵ سالگی اش را ندید. پلاسکو را نپاییدند. پلاسکو افتاد. ۲– سال ۴۱ متولد شد، در بحبوحه جنگ جهانی دوم. تا سال ۸۱ نضج گرفت، و در تنهایی و طرد از محافل رسمی، و در کنار شاگردانی مبرز، بالید و شکوفه داد. نام درختی که پرورش داد «حیرت» بود، سرآغاز دانش (به قول فروید، که به او ارادتی تام داشت). از سال ۸۱ تا ۳۵ سال بعد شاگردان از آن درخت لطیفی که او پرورش داده بود مراقبت
ادامه مطلب
نامه دوم از شهر تورین
دکتر جان سلام. امیدوارم حالت خوب باشد. چه خبره؟ منو مثکه می خواستی ترور کنی. چی شده حالا؟ تا الان با همچین لحنی بام حرف نزده بودی. البته نامه ات خیلی عجیب بود. باور کن اگر یک جاهایی را چینی می نوشتی بیشتر شاید دستگیرم می شد که چی می خوای بگی. این کلمه ها یعنی چی؟ ترامپ و ترامپی چی ان؟ صدای زمینخوردنه؟ (شنیدم می گن طرف تاراپی خورد زمین) صدای آلوچه خوردنه؟ صدای ناغافله؟ اصلا صداست یا کلمه درست و حسابیه؟ منو که یاد سیب زمینی می اندازه. از کالوینو هم پرسیدم. چیزی نمی دونست. ولی گفت شاید
ادامه مطلب
شهر مردگان، شهر هبوط
بهمن جان خیلی از تو تعجب می کنم. تا موقعی که چخوف حال خوبی داشت و ازت پذیرایی می کرد پیشش موندی، و حالا که حالش بد شده، به هزار بهانه، که می دانم یکی اش هم وجدانت را راضی نمی کند او را ترک می کنی؟ واقعا خود این کار نشان مرده بودن نیست؟ تو بهتر است برگردی به همین تهران. همین تهرانی که ۵۰ سال پیش اسمش در ترانه هاشهر بی ترحمبود، حالا ببین دیگر به چه چیزی تبدیل شده. اینجا برای تو بهتر است تا تورین. آن حرفهای شبه روشنفکرانه ات را هم کنار بگذار. چخوف بیچاره
ادامه مطلب
نامه ای از شهر تورین
سلام فرزام امیدوارم حالت خوب باشه و ایام به کام. بابت دعوتی که ازم کردی خیلی ممنونم ولی راستش رو بخوای حال و روز درست و حسابی ندارم، و دلیل مهمی هم دارم برای نیومدن به تهران، که آخر نامه بهش می رسم. یک مقدار بیماری سل چخوف که محصول سفرش به جزیره ساخالین بود عود کرده بود – حالا بعدا در مورد سفرمون به جزیره ساخالین که یواشکی برگزار کردیم برات می نویسم! – و اولگا هم اومده بود مراقبش باشه، منم تحمل این رو نداشتم که هر روز ببینم داره آب می شه، اینه که گذاشتم و اومدم
ادامه مطلب