ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

آرشیو مقالات

دارالتعویض یا زایشگاه!
در شهری دور افتاده و کنار افتاده و تک افتاده در گوشه نقشه که هرگاه کمی نقشه را کج می کشیدند از عالم هستی محو می شد، مردمان ساده و با صفا زندگی می کردند که مشغله خاصی نداشتند. مزارعی داشتند که دیمی کاشته بودند و دیمی آبیاری می شد  دیمی برداشت می شد و خوراک بخور و نمیری برایشان جور می کرد. اما در این گوشه که ظاهرا موجودات دو پای دیگر کمتر راهشان به آن می افتاد و مردمان از آزار همنوعانشان می توانستند نفس راحتی بکشند، معضلی ذهنی در جان مردمان شهر خلیده بود. موضوع این بود
ادامه مطلب
دارالشفاء یا دارالجنبان!
یکی بود یکی نبود. شهری بود در انتهای دشتی سرسبز و خوش آب و هوا که مخصوصا صیفی جات و میوه های تابستانی آن معروف بود و به تازگی در تقسیمات جدید کشوری نام آن را از دارالشفا به دارالجنبان تغییر داده بودند. وجه تسمیه شهر این بود که در این شهر بنا به تصویب شورای شهر از «عضو الجنبان» بجای پول برای داد و ستد استفاده می شد و آن عبارت از عضوی از بدن بود که دو شرط داشته باشد: اولا اندام بدن باشد – یعنی دست و پا و احیانا دم؛ و ثانیا جنبان باشد. بنا قانون
ادامه مطلب
راهزنان خروستان (دارالالوات!)
یکی بود یکی نبود. دهی بود بی نام در سرزمین خَروِستان که تمام آنان از راه رهزنی روزگار می گذراندند. آنان پس از اینکه شیوه های دیگر زیستن چون دریوزگی، تمارض، خبرچینی و کاسه لیسی را امتحان کرده بودند در نهایت به آنجا رسیده بودند که بهترین شیوه زیستن یورش بردن به سرزمینهای همسایه و غارت و چپاول اموال آنان است. اهالی این ده بیشتر از ده پانزده نفر نفر نبودند ولی چنان بر دل همگان رعب و وحشت انداخته بودند که همه تعداد آنها را با اشباح ذهنی خود جمع زده بودند و به عدد ده میلیون و پنجاه
ادامه مطلب
دارالخوف!
ترس تمام مردم شهر را فرا گرفته بود. شبها مردمان خوابشان نمی برد و روزها با تجمع در خیابانها انتظار بلایی را می کشیدند که هر لحظه ممکن بود از آسمان نازل شود. اما ترس چی؟ بله، سوال خوبی است. «گودزیلا». مردمان آنقدر از این کلمه می ترسیدند که حتی از ورود آن به کاسه سرشان ابا داشتند، چه رسد به بر زبان آوردنش. لاپوشانی و سرکوب این کلمه کار را به جایی رسانده بود که  – چنان که همیشه سرکوب میوه های حیرت انگیزی به بار می آورد – این کلمه حضور نامحسوس خود را در هر جمله ای
ادامه مطلب
فاجعه اربابی: از بی خاصیتی علم تا زاد و ولد تشخیصی!
طالب لعل و گوهر نیست وگرنه خورشید  همچنان در عمل معدن و کان است که بود مساله زیر سوال بردن تلاشهایی که در قرن بیستم در دانش زبان شناسی صورت گرفته – مانند پروژه چامسکی که در یادداشت قبلی به آن اشاره شد – ممکن است قدری سوال برانگیز باشد، و حتی ادعایی گزاف به نظر برسد. اما اگر کمی زاویه دیدمان را گسترده تر کنیم که در این قرن چه فاجعه ای رخ داده، فاجعه ای که کشتار و وحشیگری دو جنگ جهانی در برابر آن چیز کوچکی است، کمتر ممکن است مطلب اظهار شده عجیب به نظر برسد.
ادامه مطلب
درمانهای روانکاوی پسیکوز (جنون)
پسیکوز چشمه ای بود که با بررسی آن، در کنار خواندن دوباره فروید،ژک لکان هم مکاتب نوظهور روانکاوی را سر جایشان نشاند، و هم مسیری برای روانکاوی پیدا کرد که آن را از تنگناها و بن بست هایش نجات بخشد، تنگناهایی که ناشی از بازگشت فروید به سنت یهودی مسیحی و نام پدر بود، و در پایه ریزی انجمن بین المللی روانکاوی بر پایه مدل ارتش و کلیسا نمود می یافت. (و هنوز هم نمود دارد!) مسیر لکان با عطف توجه به زبان شناسی شروع شد، اما بسیار از مباحث «زبان شناسانه» که تنها با کمرنگ کردن چند پهلویی، یا
ادامه مطلب