قلم افتاد (بخشی از کتاب چهرهها و مهرهها)
بخش اول درک چندانی از زندگی در این جهان فانی نداشتم مرا در ننو که نوعی گهواره بود می گذاشتند و گاهگاهی که مادر مهربانم فرصتی می یافت برای ما اشعاری زمزمه می کرد. اینکه میگویم فرصتی می یافت بدین منظور است که تعداد فرزندان خانواده ما نسبتا زیاد بودند و رسیدگی و ضبط وربط این عده با مادرم بود. بنابراین این انسان بزرگوار وپاک سرشت بایستی عادلانه وقتش را بین همه ما تقسیم کند و ضمنا به سایر کارهای خانه هم برسد. پدران آن موقع هم کاری به کار خانه یا بچه ها و یا کمک به خانم خانه