Ecole lacanienne d’Iran

مدرسه لکانی ایران

یادداشت‌های دکتر مهدی پروا

مزدوران کتک‌زن (بخشی از کتاب چهره‌ها و مهره‌ها)
بخش اول در کوی نیک نامی، ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را هنگام تنگ دستی، در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را “حافظ” وقتی در تاریخ ۲۰/۵/۱۳۳۸  دو نفر ژاندارم، مرا از تهران – زندان قصر به زندان یکی از شهرستانها (۱) تحویل دادند، با بدرفتاری و توهین یکایک گروهبان های شهربانی و زندان آن شهرستان مواجه شدم. به زعم آنها من دشمن شاه و مملکت محسوب می شدم و می بایست سزای اعمالم را ببینم. گروهبانی خیّر در شهربانی تهران به من گفته بود که اگر در محوطه
ادامه مطلب
نوروز (بخشی از کتاب چهره‌ها و مهره‌ها)
بخش اول خوش آن روزی که باهم می نشستیم قلم بر دست، کاغذ می نوشتیم قلم افتاد، مرکب رنگ آب شد دل کافر بحال ما کباب شد! من در سال تحصیلی۳۳-۱۳۳۲ خورشیدی در سال ششم دبیرستان دارالفنون با کمال شوق و علاقه مشغول تحصیل بودم، با روزگار هم کنار می آمدم هرچند دشمن شماره یک مخلص که همان خودم، غفلت ها و جهالت هایم باشد، مرتبا آزارم می داد. ریشه نظام های دیکتاتوری و استبدادی بسوزد که متاسفانه فرد دیکتاتور هم خود را نابود می سازد(۱) و هم دیگران را، ای کاش بعد از سالها، انسان ها پی به اهمیت
ادامه مطلب
گرگ‌های ازنا (بخشی از کتاب چهره‌ها و مهره‌ها)
بخش نخست حالی درون پرده بسی فتنه می رود تا آن زمان که پرده برافتد، چه ها کنند حافظ در دی ماه سال ۱۳۳۷ خورشیدی، در سرمای زمستان و یخ بندان آن سال، که اتفاقا زمستانش یک زمستان بسیار سرد و پربرف بود، عازم ازنا گردیدم. من در خطوط لوله شرکت ملی نفت ایران استخدام شده بودم و برای خدمت بکشورم و همنوعانم، شور و شوق عجیبی داشتم. درباره آدمیان مطالعاتی داشتم لیکن در اجراء بسیار کوتاه می آمدم و در روابط اداری با همکاران اغلب دچار مشکلاتی می شدم. در هر حال قرار بود نهایتا به عنوان معاون اداری
ادامه مطلب
پدرخوانده‌ها (بخشی از کتاب چهره‌ها و مهره‌ها)
بخش اول یک توضیح ضروری: این یادداشتها توصیفی از وضعیت جامعه در دهه های ۲۰ و ۳۰ شمسی ارائه می کنند، و هنگام خواندن آنها بایستی این نکته را به خاطر سپرد. آن پدرها و پدرهای خوانده های قدیمی دیگر به میزان زیادی رخت بربسته اند، اما “شبح” آنها هنوز هم در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و حتی “علمی” جامعه به چشم می خورد. تقریبا هر دانشی از خارج از ایران وارد شده، دچار پدیده “پدرخواندگی” شده، از تئاتر آناهیتا و پیروان احمد فردید بگیرید تا آن رخداد تاسف باری که امروز ما آن را به عینه در فرقه های
ادامه مطلب
غرور بیجا (بخشی از کتاب چهره‌ها و مهره‌ها)
بخش اول سقراط فیلسوف و عارف یونانی (۱) تا قله “من نمی دانم”صعود کرد. او گفت جان عزیز است، ولی قانون از جان عزیزتر است (۲). دوستم می گفت پس از سالها رنج و زحمت، مدیر شرکت توریست ایران شدم (۳)، با همه فروتنی هایی که در زندگی داشتم، فکر کردم مدیر واردی هستم و دیگر نیازی به بالا بردن معلومات خود نمی دیدم. قله جبال “نمی دانم” چندان مفهومی نداشت در نتیجه دسته گلی به آب دادم که چون مسئولیت سرم می شد با برنامه ای مدون آن را حل کردم و بعد عهد کردم تا اطلاع کافی به
ادامه مطلب
قلم افتاد (بخشی از کتاب چهره‌ها و مهره‌ها)
بخش اول درک چندانی از زندگی در این جهان فانی نداشتم مرا در ننو که نوعی گهواره بود می گذاشتند و گاهگاهی که مادر مهربانم فرصتی می یافت برای ما اشعاری زمزمه می کرد. اینکه میگویم فرصتی می یافت بدین منظور است که تعداد فرزندان خانواده ما نسبتا زیاد بودند و رسیدگی و ضبط وربط این عده با مادرم بود. بنابراین این انسان بزرگوار وپاک سرشت بایستی عادلانه وقتش را بین همه ما تقسیم کند و ضمنا به سایر کارهای خانه هم برسد. پدران آن موقع هم کاری به کار خانه یا بچه ها و یا کمک به خانم خانه
ادامه مطلب