سرّ این که عشق هرگز تمام روی به کس ننماید آن است که او مرغ ازل است، اینجا که آمده است مسافر ابد آمده است. اینجا روی به دیده ی حدثان [مخلوقات] ننماید، که نه هر خانه آشیان او را شاید – که آشیان از جلالت ازل داشته است. گاه گاه وا ازل پرّد و در نقاب پرده جلال و تعزّز خود شود. و هرگز روی جمال به کمال به دیده ی علم ننموده است و ننماید.
برای این سرّ، اگر وقتی نقطه امانت وی را بیند آن وقت بود که از علایق و عوایق اینجایی [موانع دنیوی] وارهد و از پندار علم و هندسه وهم و فیلسوفی خیال و جاسوسی حواس باز رهد.
سوانح (اولین اثر نثر فارسی در مورد عشق)، احمد غزالی [از گزیده آثار: ایوان جان/ با توضیح دکتر نصر الله پورجوادی/ انتشارات معین/ ۱۳۹۳]هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست/هرکس آنجا به طریق هوسی می آید/کس ندانست که منزلگهمعشوقکجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
دیوان خواجه حافظ (آخرین اثر فارسی در مورد عشق!)، شمس الدین محمد حافظ شیرازی
این چنین به نظر می رسد که در اولین «سمینار»ش، آنطور که نامیده می شود، از سالی که لکان صحبت کرد… از هیچ چیز جزعشق[سخن نگفت].
… آنچه من از عشق می گویم مطمئنا آن است که کسی نمی تواند چیزی در مورد آن بگوید. «به من از عشق بگو» – چه خنده دار! من از نامه عاشقانه حرف زدم، از اظهار عشق – که با کلمه عشق یکی نیست.
فصل اول از سمینار ۲۰، هنوز (در باب سکسوالیته زنانه، محدوده های عشق و دانش)، ژک لکان، ۱۹۷۲-۱۹۷۳
سمیناری که شاید مهمترین سمینار لکان باشد. در همین سمینار است که لکان به توصیف للانگ (زبان کودکانه یا ناخودآگاه)، تشریح این تز که «رابطه جنسی وجود ندارد»، مفهوم مردانگی و زنانگی، و شرخ این نکته می پردازد که تفاوت جنسی حد نهایی معرفت است.