ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

طنین…

سکوت سکر آور جنگل

طنین چه طوفانها

به گوش خود شنیده است

این ساحل کمرنگ شنی

طنین چه موجها دارد

به گوش قلب خود

وان گوش آرام گوشواره دار

طنین چه آواها

به درگاه خود شنیده است

تن دادن به جهان طنین

چه سخت و جانکاه است

و کلمات چه نارسا

که داستان طنین گوشواره های طبیعت را

باز گویند…

 

«طنین ها را نشنوید»

بازار مکاره مسگرها چنین می گوید

«طنین ناشنوده بخسب

که خواب آلودگی

بهین درمان دردهای جانکاه است»

نبض طنین را

عیار طنین را

کدام زرگر می شناسد

یا عیار تن عریان بی خواهشان را

یا عیار برگ تنهای آغشته به غروب

یا عیار مردمکهای افتاده بر صدف ناخن

یا عیار پنداشت های باطل جماعت گول

یا عیار خواستگاران آرامش در دریای زندگی

یا عیار عرق های باد کرده بر گلو

در میانه ی فریادهای ته کشیده

یا عیار خاموشی را به وقت بهتان

یا عیار دلسردی را به دریای طوفان

یا عیار خانه روشنی را

در خاموشی قطرات حیات

یا عیار تکان های کمر را

در مجلس باده فروشان باده ته کشیده

یا عیار کودکان حماقت را

در بازار خودفروشی

یا عیار پستی جویندگان مست را

یا عیار مستی جویندگان رها از پستی…

 

کاش تنها

خورشید زرین بود و

کاکل خروس

و زر تنها

از بهر نقاب پادشاهان به گور خفتیده بود

آنگاه این جماعت زرکش

کجا متفرق می شدند

آنگاه که اشعه زرین خورشید

حشرات را به خانه های پستی شان

می کشاند؟

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی