ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

آوای سرنوشت هیپریون[فریدریش هولدرلین (۱۸۴۳- ۱۷۷۰)]

بر پرتو نور، بر زمین نرم

بدانجا می‌خرامید،

ای ارواح بخت‌یار!

خنکای نسیم فروزان

می‌نوازد پوستتان را نرم نرم

آن‌سان که انگشتان نوازشگر،

تارهای چنگ خدایی را.

 

عرشیان، نفس کشان

بسان کودکان خواب، فارغ از تقدیر:

ارواحشان شکوفه می‌دهد

در غنچه‌های ناب سر به زیر

تا ابد؛

و نرگس مست چشمانشان

می‌خندد در صبح روشنای ازل.

 

اما سهم ما

هماره رفتن و نرسیدن است؛

فنا و فرود

تقدیر آدمی است که در رنج خود

ساعتها را یک به یک بپیماید

کورمال کورمال،

بسان آب افکنده از پرتگاه

از صخره‌ای به صخره‌ای دیگر

سال از پی سال

تا انتهای ابهام.

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی