به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر میکردند… (فروغ فرخزاد)
حدود ۲۰ سال پیش، درخت امامزاده رو که قطع کردن، یکدفعه دیگه نفسم بالا نیومد. کار بچهام بودا، درختو برید داد گاوه بخوره. همهاش خواب امامزاده رو میدیدم میگفت چرا زیر خانهام را خراب کردی؟ گاوه مال تو بود. پس تقصیر توئه.