به به آقا فرزام!
آقا چی شد عنایتتون بالاخره متوجه ما بندگان سراپا تقصیر شد؟ شوخی رو بذاریم کنار، خیلی از دیدن نامه ات شاد شدم. در ضمن دو تا چیز رو هم متوجه شدم. اینکه بالاخره می خوای از قهر و قهر بازی دست برداری (آیینه نفی و این حرفها چیه؟ اینا رو از کجات در میاری؟ آهان از شهرهای بی نشان!) و اینکه امسال ظاهرا خوابی برام ندیدی، و سفری در پیش ندارم. خب چه بهتر! پامیشم میام پیشت! بالاخره به یمن این ایام مبارک بایستی بیام عید رو بهت تبریک بگم. چه بهتر که الان که اخلاقت خوشه (البته خوشیت که این باشه، وای به حال بدیت!) این مهم رو انجام بدم. در ضمن بقول پیرزن در نمایش زاویه غلامحسین ساعدی، «تو می خوای من از گفتن حقیقت خودداری کنم؟» می دونی که گفتن حقیقت و اون سفر به سرزمینهای ماورا بحار خیلی هم بد نبود، خوش گذشت. بچه برازجون رو یادته با اون دندوناش؟! منم مثل پیرزن اهل معامله ام. جایی که نفرستادیمون، یه عیدی چرب و نرم بم بدی لام تا کام دیگه حرف نمی زنم. البته بعد از انتخابات، و وقتی که عیدی رو نقد گرفتم!
راستی سخنرانی دانشگاه شیرازت چطور بود؟ استادان چطور برخورد کردند با «رستاخیز کلمات در شعر و جنون»؟ خودتم خوب می دونی که این سخنرانی و تحقیقاتی که در مورد شعر حافظ و موسیقی کلام داری می کنی به من مدیونی، چون بهترین لابراتوار شعر و جنونت من هستم! البته دستت درد نکنه که جنونم رو قدری معالجه کردی، ولی نه اونقدر که دیگه شعر نتونم بگم. شیراز خوش گذشت؟ البته جایی که حافظ باشه، حتما بهت خوش می گذره. چشمان مست رو در آرامگاه حافظ دیدی؟ می گم تو که انقدر کشته مرده حافظی، کاش رختخوابت رو می بردی همونجا پهن می کردی و ای بسا عیش که با بخت خداداده می کردی… البته شاید تنها شباهت بزرگ ما جنون مشترکمان در مورد حافظ باشه…
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند
امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بوود از طاعت صد ساله و زهد قدر یکساعته عمری که درو داد کند
حالیا عشوه ناز تو ز بنیادم برد تا دگر باره حکیمانه چه بنیاد کند
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنی است فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
حالا چی میشد واسه عید منو می فرستادی بغداد؟
حالا واقعا می خوای مطبت رو تعطیل کنی؟
ارادت
ب.ب / جم