ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

نوش آباد کاشان

فروشدیم به شهر زیرزمینی

مردیم در هشتی ها و طاقچه های نمور و تاریک

و دستان جنایت که خونشان شسته نمی شد

در کار بستن دهلیزها و دخمه های گورهای ابدی بودند

و سرود پیروزی خود را بر تارک مناره های نفرت ساز می کردند

و چنگالهای خود را با دندانهای لبخند عشق می پوشاندند

و حمایت غریبانه خود را به تمام راه های تنهایی می بخشیدند

و «طناب دار تو را» چنان لحظه به لحظه در ذهن های بیمار خود می بافتند

که آویزه ی زیبایی گورهای ابدی باشد…

و ناگاه دستان ما یکدیگر را جست

و دست، حمایت قلب تاریک و پاره شد

و خراش به خاکهای تازه ی گورهای پنهان افتاد

و سنگ گورها را لغزشی جانکاه پدید آمد

و دستان از کناره های سنگ، سبزینه درختی شدند تنگاتنگ

و روییدند و روییدند

تا سنگها را ترک در افتاد

و نامها از سنگها شسته شدند

و دل ها از نام دوست بی قرار…

و سبزینه عشق در بعید ترین نقطه گور جوانه زد

و «مشی» و «مشیانه» به هم پیوستند

تا خلقت را دوباره آغاز کنند

و عشق رنگ دوستی بگیرد

و از تمام سنگهای گورهای عمیق و تار بگریزد

و غبارها در آشیانه های کبود و توخالی

چشمان دیوان حرص و خبث را تیره کند

و زندگی و سرزندگی چون برف بر سرهامان بنشیند

و قلب های شعله ورمان

یخ ها را آب کند از انتظار

تا ایستگاه آخر قطار…

این شعر را من از تقویم پارسال بهمن پیدا کردم( به تاریخ ۱۷ بهمن).  راستش طوری دلم هوایش کرده که تمام یادداشتهایش را بیرون ریخته ام. نامه آخرش بدجوری آشفته ام کرده. یک حسی بهم می گوید وقتی کسی در مورد اینکه خوابست یا بیدار شکهای جدی پیدا می کند این می تواند نشانه وخیمی باشد، به ویژه اگر بیدار باشد و به اشتباه خود را خواب بپندارد. همه اش فکر می کردم که تمام حاثه ای که تعریف کرده احتمالا در خواب اتفاق افتاده. بچه برازجون در آن کشتی آفریقایی؟ حلیم یا چلیم؟ اما به فرهنگنامه بوشهر مراجعه کردم و کمی خیالم راحت شد. چلیم در گویش جنوبی به معنی قلیان است، بنابراین آن جمله که می گوید حلیم می خوری یا چلیم می کشی، با وجود غرابت، بی معنی نیست. اما اینکه او تمام این حادثه را خواب می پندارد نشانه خوبی نیست. چه کار بایستی کرد؟ انقدر از اینکه او این کلمات را بخواند ناامیدم که مخاطب نامه را ناخودآگاه بهمن قرار نداده ام. خدایا چه کار کنم؟ چیزی که هست هیچ کشتی نیست که برای رفتن به قطب شمال از رودخانه سینک و زنگبار به سمت اقیانوس هند برود. نه این دیگر ممکن نیست… خدایا به حق پنج تن خودت یک کاری بکن…

ف.پ

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی