نوروز (بخشی از کتاب چهرهها و مهرهها)
بخش اول خوش آن روزی که باهم می نشستیم قلم بر دست، کاغذ می نوشتیم قلم افتاد، مرکب رنگ آب شد دل کافر بحال ما کباب شد! من در سال تحصیلی۳۳-۱۳۳۲ خورشیدی در سال ششم دبیرستان دارالفنون با کمال شوق و علاقه مشغول تحصیل بودم، با روزگار هم کنار می آمدم هرچند دشمن شماره یک مخلص که همان خودم، غفلت ها و جهالت هایم باشد، مرتبا آزارم می داد. ریشه نظام های دیکتاتوری و استبدادی بسوزد که متاسفانه فرد دیکتاتور هم خود را نابود می سازد(۱) و هم دیگران را، ای کاش بعد از سالها، انسان ها پی به اهمیت