ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

مردانی برای تمام فصول…

«شور و اشتیاق فروید برای دست یابی به حقیقت با بالاترین درجه یقین عمیق ترین و قدرتمند ترین انگیزه در طبیعتش بود و همان چیزی بود که او را به سمت دستاوردهای پیشرو اش جلو می راند. چه حقیقتی؟ و چرا او سرشار و آکنده از این اشتیاق بود؟ فروید در مطالعه اش بر روی لئوناردو داوینچی اظهار می کند که اشتیاق کودک برای دانستن توسط انگیزه های قدرتمندی تغذیه می شود که از کنجکاوی کودکانه او در مورد حقایق اولیه زندگی، معنی به دنیا آمدن و چیزهایی که باعث آن شده نشات می گیرد. این بطور معمول توسط ظهور کودک رقیبی که جای او را می گیرد و توجه و تا حدی عشق مادر را به خود جلب می کند به صحنه آورده می شود. ما می دانیم که یولیوس کوچک [برادر کوچک متوفای فروید] این نقش را در زندگی کودکی فروید بازی کرد، و اینکه فروید هیچگاه از سرزنش خودش دست بر نداشت که، بخاطر آرزوهای دشمنانه اش، مسوول مرگ زود هنگام این تازه وارد بوده است. ما همچنین از ظرفیت فوق العاده ای برای حسادت که او در هنگام نامزدی با مارتا بارنیز از خودش نشان داد باخبریم و همچنین از درخواست بیش از حد اش برای مالکیت انحصاری معشوق. بنابراین او دلایل بسیار خوبی داشت برای اینکه بداند چطور چنین چیزهایی اتفاق می افتند، که تازه واردان چطور ظاهر می شوند و چه کسانی مسوول ظهورشان هستند. هر چه باشد این نمی تواند شانسی باشد که پس از سالهای بسیار گشت زدن در سایر حوزه ها، آن حوزه ای که در نهایت فروید پاک دامن و پاک دین اکتشافاتش را در آن به عمل آورد حوزه زندگی جنسی بود.تنها در دانستن حقیقت است که می تواند ایمنی یافت شود، ایمنی که مالکیت مادرش می توانست بدهد. اما برای فتح مرزهای ممنوعه بین او و هدفش تنها مصمم بودن کافی نبود، بلکه شجاعتی بی اندازه نیز برای روبرو شدن با اشباح دنیای ناشناخته نیاز بود. این شجاعت خدشه ناپذیربالاترین خصیصه فروید و پربهاترین قابلیت اش بود»

ارنست جونز، زندگی و آثار زیگموند فروید، جلد دوم

«چقدر ازحقیقتبه دور بودید وقتی می کوشیدید مرا از رفتن به ساخالین منصرف کنید! اکنون کمی شکمم بالا آمده، ناتوانی جنسی مطبوعی یافته ام، و یک کرور پشه در سرم وول می خورد، یک عالمه برنامه و هر چیزی که امکانش باشد، چه آدم کسل کننده و یبسی بودم، اگر می گرفتم در خانه می نشستم. پیش از سفرم سونات کرویتسر [بتهوون] برایم حکم یک حادثه داشت، اکنون به نظرم مسخره و بی معنی جلوه می کند. این کهآیا این سفر مرا پخته تر کرده، یا عقلم را پرانده خدا می داند.»

نامه آنتوان چخوف به آ.س. سوورین، ۱۷ دسامبر ۱۸۹۰ (چخوف در قاب تصویر، پتر اوربان، سهراب برازش، نشر نی ۱۳۹۰)

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی