ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

ماکسیم گورکی از چخوف می گوید…

ماکسیم گورکی در مورد نمایشنامه سه خواهر چخوف:

«… صف طویل اشخاصی که بنده عشق و حماقت و تنبلی و در آرزوی تامین رفاه شخصی هستند از مقابل خواننده می گذرد. در اینجا کسانی که از بیم زندگی بر خود می لرزند و بر ترس خود سرپوش گذاشته اند با تشویش و اضطراب مبهمی حرکت می کنند و هوا را با یاوه گویی های بی ربط خود درباره آینده پر می کنند و احساس می کنند که جایی در زمان حاضر ندارند… عده زیادی از آنها رویای زندگی پرشکوه دویست سال بعد را در سر می پرورانند و هیچ کس در اندیشه این نیست که این سوال ساده را مطرح کند: حال که ما جز رویا پردازی کار دیگری نمی کنیم پس چه کسی آن را برآورده می سازد؟ و اکنون مرد بزرگ و دانایی (چخوف) از کنار این انبوه موجودات ملال آور و دلتنگ کننده و ناتوان می گذرذ  نگاه دقیقی به این خیل افسرده وطنش می افکند و با لبخندی غم آلود و لحنی ملایم ولی سرزنش آمیز در حالی که اندوه یاس آوری بر چهره و قلبش سایه افکنده است با صدایی صمیمی و دلنشین می گوید:

– آقایان٬راستی که زندگی ملال آوری دارید!»

( از سه خواهر٬نقد احرایی مهین اسکویی/ ناصر حسینی مهر/ نگاه ۱۳۹۰)

قربان دهنت!  من هم گاهی که در درمانگاه نشسته ام دلم می خواهد بگویم: آقایان! خانمها! زندگی ملال آورتان حالا مقداری هم با افسردگی و اضطراب همراه باشد٬ آسمان که به زمین نمی آید! شاید افسردگی و اضطراب شما شکایت هایی هستند که شکایت اصلیتان را در خود پنهان کرده اند… مگر شما هموطن شاعری نیستید که گفته چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد؟ مگر همزبان شاعری نیستید که گفته فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم؟! شما را چه می شود؟

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی