- «اگر برای بزرگ کردن یک بچه به تمام مردم دهکده نیاز هست، برای تعرض به اون هم همشون لازم هستن.»
- «خیلی وقتها راحت فراموش می کنیم که ما بیشتر عمرمون رو در تاریکی سیر می کنیم. یک هو یه نوری روشن میشه و ما تقصیر و گناه های برابری رو که داریم رو می بینیم.»
برخی فیلمها هستند که با وجود حجم عظیم فیلمهای چرک و بی مایه و خزعبلی که هر ساله در دنیا ساخته می شوند، کورسوی امیدی را روشن نگاه می دارند که هنوز هنری به اسم هنر سینما زنده است و نفس می کشد، و تاثیر می بخشد. و البته که باز شاهدی هستند بر این تز شوپنهاوری که:
«… دنیای متمدن ما صرفا بالماسکه ای بزرگ است. جایی که با سلحشوران و کشیشان و سربازان و دانشمندان و وکلا و روحانیان و فیلسوفان و نمی دانم چه و چه روبرو می شویم! اما اینها آنچه وانمود می کنند نیستند؛ صرفا نقاب اند، و علی القاعده پشت این نقاب ها به مشتی کاسب کار بر می خوریم.»
و حتی بدتر از کاسب کار، تجاوز کار!!
روزنامه بوستون گلوب با رشادت بارون سردبیر جدید خود، که مثل وکیل ارمنی گارابیدیان، جستجوی حقیقت را تا نهایی ترین نقطه آن ادامه می دهد، سرگرم تحقیق در مورد پرونده تعرض های جنسی کشیشی به نام گیگان در این شهر می شود، و مشخص می شود که فاجعه بسی عمیق تر از آنی است که در نگاه اول به نظر می رسد. این تعرض جنسی نه فقط توسط کشیش کیگان، و نه فقط توسط ۱۳ کشیش معلوم الحال، که توسط ۹۰ نفر از آنان بر روی بیش از صدها و بلکه هزاران کودک بی گناه، که بیشتر از خانواده های بحران زده، از هم گسیخته، با مادران و پدران معتاد و اسکیزوفرنیک بوده اند اتفاق افتاده. بچه هایی که تعرض جنسی را نمی فهمیده اند، و حتی علیرغم فروپاشی روانی شان، از بلعیده شدن توسط هیولای قدرت کشیشان، احساس تشخص می کرده اند. فاجعه ای بزرگ، که مورچه های بی زبان و بی فروغ را، گاهی حتی با طیب خاطرشان، در دهان هیولای پر اشتهای قدرت می گذارد، و با همدستی وکلا، کشیشان و روزنامه نگاران، از دید عمومی دور نگاه می دارد. اما جنایت اصلی توسط صاحب منصبان عالی و کاردینال کلیسای کاتولیک اتفاق می افتد، که با وجود اطلاع از این دوزخ های انسانی فراتر از قتل، در برابر این به مسلخ بردن روح، واکنشی که نشان نمی دهند که هیچ، تازه با عنوان «انتقال به دلیل بیماری»، کشیش های جنایتکار را به شهر دیگری انتقال می دهند، و گویی تنها وظیفه دارند کاری کنند که تمام بچه های شهرهای مختلف آمریکا از خدمات انسان دوستانه این دیوهای انسان نما برخوردار شوند! و شاهکار بارون، سردبیر جدید اسپات لایت، این است که در حالی که تمام روزنامه نگاران بی صبرانه در صددند که کشیشان محکوم شوند، با خردی بی نظیر به همه تذکر می دهد که: «ما میریم سراغ سیستم. ما با سیستم کار داریم.» گرچه به پا خاستن در برابر کشیش هایی که کارشان دم زدن از انسانیت است، کاردینالی که مزورانه هنگام وقوع فاجعه ۱۱ سپتامبر، می گو.ید «برای ملت دعا کنین» کار ساده ای نیست. چون برای کسانی که نمی خواهند حقایق را ببینند کاری ساده تر از توسل به این جمله کلیشه ای وجود ندارد که بگویند: «اینها مردم خوبی ان. کلی کار خیر برای شهر انجام دادن.» جمله ای که برای ساده دلان و کسانی که می خواهند گول بخورند، بسیار طنین افکن و تاثیر گذار است. کسانی که برایشان مهر روی پیشانی از مهر قتل و جنایت و سنگدلی که بر روی قلب حک شده، وزن و ارزش بیشتری دارد! انسان، این اشرف مخلوقات، حتی می تواند خود را با توسل به خود حقیقت، مثلا در قالب یک گفتمان به اصطلاح دینی یا روشنفکرانه که داعیه حقیقت دارد گول بزند، گفتمانی که تجاوز می کند ولی تشخص می بخشد. عصر عصر داعشیان است. گول زدن و گول خوردن با فریب، که دیگر کاری ندارد!!
پی گیری حقیقت توسط خبرنگاران از جان شسته در برابر جامعه ای که دلش می خواهد در خواب خرگوشی باقی بماند، بی نظیر و شوق انگیز است. مگر در این دنیا شوقی هم بالاتر از شوق دست یابی به حقیقت وجود دارد؟ که حتی شوقی که بین دو انسان به عنوان عشق شعله می کشد هم چیزی جز شوقی برای دست یابی به حقیقت وجود دیگری نیست، البته برای کسانی که شوقشان با تماس جسمی پایان نمی پذیرد، و شعله ای ابدی و شوقی دائمی را جستجو می کنند. و واقعیت تلخی که در انتهای فیلم از آن پرده گشایی می شود این است که حتی خبرنگارانی که امروز کشف حقیقت را وجهه همت خود قرار داده اند، تا همین دیروز در هماهنگی با آن توافق ناگفته همگانی، هر آنچه در چنته داشته اند برای پاک کردن صورت تلخ حقیقت انجام داده اند…
حقیقت تلخ است، اما برای کسانی که از مرگ نهراسیده اند، و این تلخی را چشیده اند، میوه ای شیرین تر از میوه درخت حقیقت وجود ندارد:
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود که بخشش ازلش در می مغان انداخت..