نمی دانم تا بحال چند بار شده که بعد از دیدن فیلمی٬ شکل خلاصه شده آن یعنی تیتراژش را بارها و بارها ببینید و از خود بپرسید این دیگر چه فیلمی بود؟ فیلمی به زبان تاریخ ساز آلمانی٬ و با موسیقی عربی که از یک بار سوت و کور در آلمان شروع شود که همان چند مشتری انگشت شمارش را نیز از میان اعراب کارگر و مهاجر انتخاب کرده است. فیلمی پر از نگاههای طولانی و سکوتهای ممتد و عشقی غریب که فضای آن سالهاست از فیلمها رخت بربسته است. فیلمی که با نشان دادن جدال دو فرهنگ و دو طبقه از اجتماع فرهنگ و اجتماع را تعریف می کند:
اجتماع جایی است که مهمترین قراردادهایش قراردادهای ناگفته و نانوشته هستند٬ و فرهنگ چیزی است که برای اغراض حیوانی آدمیان نسخه هایی می پیچد که آن قراردادهای نانوشته آنها را مجاز دانسته اند…
(نام فیلم: هراس روح را می خورد و می تراشد/ کارگردان: راینر ماریا فاسبیندر/ محصول ۱۹۷۴ آلمان)