دکتر جان
مژده بده! فکر کن تو کتابخونه این کشتی زوار در رفته چی پیدا کردم! یک کتاب دیگه به زبان فارسی، که این دفعه نه مربوط به دوران قاجار، که مربوط به دوران مورد علاقه ات یعنی خوارزمشاهیانه! واقعا که این کتاب منو رو سفید کرد! یک طبقه کتاب عربی اینجا باشه، اون وقت دریغ از چند جلد کتاب فارسی! البته محتویات کتاب زیاد چنگی به دل نمی زنه، و بیشتر نشون می ده که یک فرهنگ و تمدن که مورد یورش بیگانگان قرار بگیره، چی ممکنه به سرش بیاد. ژاپن فرهنگی به مراتب جوونتر از فرهنگ ما داره، فقط تاریخش معکوس تاریخ ماست، و هرکی از راه رسیده نرفته اونجا چشم دراره و آتیش بزنه (ژاپنی ها فقط یک بار تسلیم یک قدرت بیگانه شدن و اونم آمریکا بوده در جنگ جهانی دوم)، و اینجور که شنیدم اون ها تمیزترین، مرتب ترین، با ادب ترین، و درست کار ترین ملت دنیان. خب فرهنگ یعنی همین دیگه! وگرنه خشم و رشک و آز و حماقت و تهاجم و دروغ و فریب و سرکیسه کردن دیگران که تو جنگل هم پیدا می شه! مگه نه؟! البته خداییش اینهایی که گفتم تو جنگل خیلی کمتره تا اجتماعات حرص زده انسانی…
آره داشتم می گفتم. محتویات کتاب که نوشته آدمی است به نام ابوبکر مطهر جمالی یزدی ( اسمش رو نگاه کن! مطهر!! جمالی!!! یزدی!!!) نوشته شده به سال ۵۸۰ هجری قمری، بیشتر به درد اون کتاب خرافات ات می خوره، البته اگه یه روز خواستی مجددا تجدید چاپش کنی. فکر کن سرزمینی که درش کتابهایی مثل کتابهای شفا و قانون ابن سینا و شاهنامه فردوسی و آثار الباقیه ابوریجان و … نوشته شده باشه، چی ممکنه به سرش اومده باشه که همچین لاطائلاتی در اون به روی کاغذ بیاد؟ اونم درست همون زمانی که کتاب قانون رو در اروپا رو دست می بردن و ۴۰۰ سال در مدارس پزشکی کتاب درسی بوده! فرهنگ هم مثل گلی نازک و آسیب پذیره، که اگه بهش نرسن و ازش مواظبت نکنن ممکنه خشک بشه و دیگه هیچ نشونی ازش باقی نمونه. حالا می خواهی یه چند نمونه از مطالب این کتاب رو برات بخونم؟!
- اگر از کله انسان به جای گلدان استفاده کنند و در آن بذز شاهپرم بکارند، و این بذر را با خون انسان آبیاری کنند، گل مخصوصی می روید که هر کس آن را بو کند، مطیع و منقاد صاحب گل خواهد شد.
- مخلوط مغز شیر و روغن زنبق، گوش کر و ناشنوا را شنوا خواهد کرد.
- اگر چشم گرگ را در آبغوره بسایند و در چشم بکشند، چشم روشن می شود.
- دست کفتار را اگر بر شکم کسی که دل درد دارد بمالند شفا خواهد یافت.
- اگر جگر کفتار را با دم خرگوش بسوزانند و سپس آن را بسایند و در بینی زنی نازا بریزند، زن صاحب اولاد خواهد شد.
خب فکر کنم همینقدر بس باشد این ترهات! منو یاد وضع حال حاضر روانشناسی و علوم انسانی و فلسفه انداخت، و چرندیات مدرن… به قول خودت از آن روزگاری که امثال شوپنهاور یک حرفی می زدند که تازه تاریخ سازان بزرگی مثل داروین و فروید و اینشتین لازم باشد بیایند و درستی حرفهایش را در خلال قرون نشان بدهند چه زمان زیادی گذشته… وقتی نویسنده و فیلسوف شدن هم بخواهد از مد پیروی کند، و نه از دردی جانکاه که روح را می خورد و می فرساید، نتیجه اش بهتر از این نمی شود!
راستی یادم رفت از پستان نامه برات چیزی بنویسم. البته یادم نرفت. واقعیتش اینه که وقتی خواستم کتاب رو امانت بگیرم، گفتن کتاب مرجعه و بیرون نمی دن. پستان نامه؟ کتاب مرجع؟! گاهی فکر می کنم حق با توئه و اتفاقاتی که برام می افته حال و هوای یه توهم و هذیان رو داره.
حالا جواب ما رو نمی خوای بدی؟ بیا برات فیلسوف هم شدم. کی می خوای از ناز کردن دست برداری؟ بابا بسه دیگه…
فوجی دریا زده، از دریای تاریکی به نام دریای سیاه