امروز نوشتم آتشی٬ نه آتش٬ چون در کتاب حادثه در بامداد منوچهر آتشی قطعاتی پیدا کردم که واقعا شعرند:(انتشارات نگاه/ ۱۳۸۰)
جهان سنگ می شود
وقتی تو پرنده نباشی…
زیبایی و گیج کنندگی این جمله آن است که اگر بجای نباشی٬ بخوانی باشی٬ بازهم شعر است٬ و این چنین شعر درد از شعر عشق زاده می شود…
یا این قطعه را در نظر بگیرید:(از آواز آخری هابیل)
… اما برادرم! مبر از یاد
که شستن دستان از خون برادر را
اهریمنت آموخت٬ تا
میراث نامبارک انسان باشد تا ابد