علم واقعی جز علم جنایت نیست(۱)؛ مگر علم دیگری هم داریم که شایسته نام علم باشد؟ علم واقعی یا می کشد یا زنده می کند. علم واقعی با جنایت های روح سروکار دارد، جنایت من یا جنایت دیگری. بزرگ دیگری، زبان، بزرگترین قاتل است. روانکاوی آنگاه روانکاوی شد که پس از هفتاد سال تحقیق و پژوهش در روح آدمی به این راز یگانه دست یافت: بزرگترین قاتل جهان، امثال اصغر قاتلها و بیجه ها نیستند، خود ذات زبان است که مستقیما با وجود و هستی آدمی سر و کار دارد. تا بخشی از روح خود را نکشیم قدرت تاب آوردن جهان را نخواهیم داشت: می میرم تا انسان باشم، یا از مردن سر باز می زنم، و آنگاه حقیقت خودبخود از تمام ذرات وجودم، بی آنکه بخواهم بیرون می زند، که حقیقت تاب مستوری ندارد. اگر جهان از انفجار سر باز می زند، چون از قبل مرده است. زبان و زمان، موشهای سیاه و سفید جهان و کارگزاران خستگی ناپذیر مرگند. جانی واقعی ناخودآگاهی است که باله را با زباله، فقط را با وقت، رقت را با دقت، سخی را با سخیف و بهت را با بلاهت یکی می گیرد!
علم باسمه ای دانشگاهیان اما ابزار زندگی است. پول می گیرم تا عضله زبانم را بی ارتباط با قلبم به حرکت در آورم و زنده بمانم. آن شبه روشنفکری دانشگاهی تکیده زده بر مخده های کسالت… کسانی که بر مناسبی توخالی تکیه زده اند، و نشسته اند تا ببینند چه کسی شمع وجودش را سرمایه نوری اندک برای کومه اش می کند، و کدامین خلوت نشین خون خود را سرمایه قلمش، و کدامین کلمات اند که روح بشریت را می درند، و کدامین واژه ها بر بالهای مرغ ازل عشق می نشینند، تا از دخمه های تاریک خود بیرون بیایند، محصول عرق ریزان روح و قلبهای شرحه شرحه و پاره این شهیدان فرهنگ را چنگ زنند، خونشان را لاجرعه بمکند و به خیال خود «بیماری» آنان را که موجب شده جنون آسا به آتش بزنند تشخیص بدهند، تا از این راه دکانهای حقیر خود را به نور وجود این شمع های سوخته و این سنگهای تیپا خورده روشن نگاه دارند، و مشتریان ساده دل خود را راضی. سری به کتابفروشی ها بزنید تا ببینید چطور قفسه های کتابفروشی ها مملو از این قسم کتابهاست، کتابهایی که در شرح و توضیح روایتهای روح چون «بوف کور» و «دیوان حافظ» نوشته شده… آن هم بدون کوچکترین آگاهی از قوانین روح و ناخودآگاه، همان قوانینی که باعث می شود چنین آثاری در روح یک ملت مانند یک صاعقه آتشین، خانه برانداز باشند… کسی نیست بگوید اگر راست می گویید جنب تفاسیر «فاضلانه تان»، در مورد همین تاثیرات شگرف توضیح دهید…
چه توان کرد که در جهان ما،سامریانهمه اطراف و اکناف عالم را انباشته اند، و صد اسف که در جهان معنی فراوان ترند، و جا برای جلوهعصا و ید بیضانگذاشته اند. کار به جایی رسیده که دیگر کسی از عصا و ید بیضا نمی پرسد، و «علما» در تفسیرشان از حضرت حافظ، معنی را همان «شراب موهوم» می پندارند…
این همه شعبده خویش که می کرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد
وای بر ما! و وای بر فرهنگی که روز به روز رقیقتر می شود… با این سرعت «پیشرفت» آدمی، چیزی نخواهد گذشت که او دوباره سر از غارها و جنگلها در خواهد آورد… که البته سر در آورده، اما کت و شلوار و کراوات و عناوینش مانع دیده شدن این حقیقت آشکار است. که جنایتکاران جهان معنی، در سیاهکاری کم از داعش ندارند…
(۱)عنوان مقاله ای در شماره تیرماه (شماره ۴۵) مجله گیتانما «علم در تقابل با جنایت»، و تورق کتابی مستطاب! به نام «صادق هدایت و مرگ نویسنده» سبب ساز این نوشته شد…