ماو…
بع بع…
چه چه…
ما به چهچهه خو کرده ایم
تار هستی
که می نوازد
بودنی بدیع، رستنی شنیع
ما را با خروش خروس و جنبک بزغاله چکار؟
که گوشهامان سرب اندود
از صدای تیر و آهن و چدن
و صدای «من»
که جار می زند
پیروزی کم فروغش را
بر انبوه مردار همسایه…