نمی خواستم غیر از یادداشت دیروز در مورد کتاب مستطاب «صادق هدایت و مرگ نویسنده» (نشر مرکز) – که نام واقعی آن این است: صادق هدایت و مکر نویسنده! – چیزی بنویسم، ولی افاضات آقای دکتر نویسنده کتاب چنان بود که دیگر دامنم از کف برفت، و گفتم آنچه بایستی در مورد این نوع کتابهای مکارانه و مزورانه و سودجویانه بگویم… کتابهایی که در یادداشت قبلی اشاره کردم که متاسفانه قفسه کتابفروشی ها را امروزه انباشته اند… بد نیست کمی با افاضات آقای دکتر، نویسنده کتاب فوق و استاد! دانشگاه آکسفورد آشنا شویم: البته با توجه به اینکه هدایت گفته: «من از کلمات براق و تو خالیمنورالفکرها چندشم می شه» می توان حدس زد که منظور آقای دکتر از ترهاتی که در کتاب فخیمشان آورده اند اثبات این مساله بوده که «کسانی که چندش هدایت را بر می انگیخته اند، اکنون با مرگ او دایه های مهربان تر از مادر میراث ادبی او گشته اند! جل الخالق! والله اعلم بالذات الصدور!» صفحه ۲۸: «… تا همین جایی که در بررسی نظریه بارت رسیده ایم آن را می توان به شرح زیر ترمیم (و تحدید) کرد.» انقلابیون فکری قرن بیستم با منشی دکتر! تماس بگیرند تا وقت جراحی ترمیمی برایشان گذاشته شود. بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است!
صفحه ۳۱: «… اگر چه دامنه تعمیم این نظریه مانند خیلی از نظریات ادبی و علوم اجتماعی…محدود است، اما در همان محدوده – که خیلی هم تنگ ومحدود نیست– ارزش استفاده دارد.»
دو عبارت متضاد در یک جمله! ظاهرا دکتر در ضمن استفاده از نظریات! هول شده، به مصداق «قافیه چو به تنگ آید، شاعر به جفنگ آید.»
صفحه ۱۱۱: «کوشش ژاک لاکان برای کاربرد نظریات فرویدی در چارچوب تئوری ادبی شالوده شکنی اگرچه به نوبه خود به نظریه پیچیده ای منجر شده است، ولی بازهم ارزش آن در این است که ساده گرایی روشهای پیشین را ندارد.» [ارجاع به کتاب نوشتارها و سمینار یازدهم لکان]
به زبان فارسی سره : من گرچه چیزی از نظریات لکان نمی دانم، و گرچه آنقدر از مرحله پرتم که نمی دانم صحبت های لکان نه تنها در چارچوب تئوری شالوده شکنی نبوده، بلکه او از بزرگترین منتقدان کسانی بوده چون دریدا که سردمدار شالوده شکنی بوده اند، اما با توجه به اصل «کی به کیه» [که در کل این اثر فخیمه حکمفرماست] به دو تا از آثار لکان ارجاع می دهم که اصلا نخوانده ام، و گرنه می دانستم که در آنها مطلبی که مربوط به بحث مورد نظر باشد وجود ندارد!!!
صفحه ۱۱۴: «… این مقوله ای ژرف و گسترده است که ورود به آن در مجال فعلی نمی گنجد.»
به زبان فارسی سره (بدون پیچش ها و چرخش های منورالفکری!): سوادش را ندارم ولی تظاهر می کنم که دارم. کی به کیه!
صفحه ۱۴۵: «الگوهای روان کاوی به اندازه ای بی در و پیکر و گل و گشادند که آنان را می توان تقریبا به هر مساله ای اطلاق کرد و نتیجه مثبت گرفت.»
به نظر می رسد بیشتردهان هایی که بدون اطلاع در هر زمینه ای اظهار نظر می کنندگل و گشاد باشند تا نظریه روان کاوی، که قطره قطره در طی بیش از صد سال تجربه و پژوهش حاصل شده است، و صد البته سالها منتظر بود تا استاد از راه برسد و دستاوردهایش را به کلی با عبارتی منطقی و متقاعد کننده به زیر سوال ببرد!
چون استاد در انتهای تمام مقالات کلمهآکسفوردو سال نوشتن مقاله را نوشته اند، ما هم دیگر مجاب شدیم و چیز بیشتری نمی نویسیم! درود بر آکسفورد و آکسفوردیان! راستی از آقای کردان چه خبر؟ ساقولسون!!
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
تعجب می کنم که با وجود چنین کتاب مستطابی، آقای دکتر یک مجموعه «شعر» هم با همین نشر مرکز منتشر کرده اند…. آخر دیگر چه «شعریاتی!!!» بالاتر از این؟ به خدا راضی به زحمت نبودیم!