چند روز پیش در روزنامه شرق خواندم:
شیرهای غول پیکر تاریخی و سنگی که مردم منطقه آب ماهیک در استان خوزستان آنها را روی سنگ قبر بزرگان قرار می دادند، پس از آبگیری سد گتوند به زیر آب رفتند…
با خود گفتم نباید هم کسی ککش بگزد، یعنی اگر چنین اتفاقی بیفتد مایه شگفتی است. در دنیایی که دوستی ها تبدیل به فرصتی برای خیانت شده اند، و زناشویی فرصتی برای زنا، عشق فروکاسته شده به هماغوشی دو جاندارغارنشین، و حکمت جایش را به عنوانی توخالی داده بر دیوار حاصل عمارتی توخالی به نام دانشگاه، شرافت را دیگر در کتابها هم نمی توان پیدا کرد، دنیایی که محبت را کودکانش نمی دانند چگونه بایستی بنویسند، و دنیایی که صلح تنها آماده شدن برای جنگی تمام عیارتر است، دنیایی که گرمای مجلس از دوستانی است که نتوانسته اند بیایند، و سرمای دلها نیازی به دلیل ندارد، دنیایی که در آن برای هماغوش شدن با کسی نیازی نیست اسمش را بدانی، دنیایی که فقیر است، فقر کلام، و آنجایی که کلامی هم هست کلامی است پوچ و توخالی برای پرکردن سکوت، دنیایی که در آن دوستی و محبت و عشق و حکمت و شرف و صلح و راستی و کلام زیر چند هزار فرسنگ آب مدفون شده اند، اگر کسی از این خبر ککش بگزد جای پرسش دارد…
اما خوشبختانه هنوز کتابهایی هستند که ما را به دنیایی می برند که در آن هنوز بین آدمیان کلام و شرف جاری بوده. کتاب بیچارگان (داستایوسکی/ ترجمه خشایار دیهیمی/ نشر نی) را بخوانید تا بدانید چطور یک ارتباط شکل می گیرد، که آنجایی که روح ها به هم می آمیزند هر کلامی، هر چند نوشتاری و طولانی، کوتاه است…