بهمن جان
امیدوارم حالت بهتر باشد. هر وقت که تو توی کوما می روی نگرانت می شوم. متاسفانه زندگی امروزه با این مردمان عجیب و غریبش تمام مایه های لازم را برای به کوما رفتن و از پا افتادن تو دارد. همینطور می دانم که چه چیز بیشتر تو را به کوما می برد: دروغ و دورویی، که سکه رایج این روزگار است، و کسی که این سکه ها را نداشته باشد، از روابط معمول انسانی (که از تو دور باد!) جدا می افتد که هیچ، به او مانند اصحاب کهف نگریسته می شود، که از سرزمین و روزگار دیگری آمده، که سکه رایج روزگار را نمی شناسد.
نگاه کن تا چند روز پیش رئیس فیفا سپ بلاتر و جک وارنر دوستان صمیمی بوده اند. دوستان صمیمی! بعد تا دستها و دروغها رو شد، مشخص شد تمام آن دوستی جز یک حق السکوت دو طرفه برای پنهان کردن پلشتی و فساد نبوده. و حالا این دوستی دارد لایه پنهان خودش را نشان می دهد، و این دو نفر در حال لو دادن و دریدن یکدیگرند. تو که خودت دورویی و ریاکاری و دروغ را کم در زندگی ندیده ای. یادم می آید که در آن زمان که زندگی خودت را تلف روابط با یکسری آدم کرده بودی، امثال ایوب و دارینوش و … را می گویم، چه روزگار نابسامانی داشتی. ولی یک چیزی را به یقین می گویم: فاصله خوشبختی و بدبختی چیزی جز تغییر همراهان و نزدیکان نیست. در روزگاری که که افراد از خود بیگانه شده اند، و بیشترین کسی که هر لحظه به او دروغ می گویند خودشان است، و پر تضادترین و پر تعارض ترین افراد خود را «نرمال» می خوانند، و بر نرمال بودن خود اصرار دارند، و کسانی که با حوزه روان سروکار دارند را «روانی» به حساب می آورند، اگر چیزی غیر از دروغ از کسی دیدی، حتما شک کن؛ گندش بعدا در می آید. یک نگاهی به صورتک نامه (فیسبوک) اگر بیندازی می بینی که کسانی که در عمر خود جز دروغ و خیانت در عشق و فسق کاری نکرده اند چطور برای خودشان آلبومهای عروسی درست کرده اند و در وصف و تعریف از همسران خود مثنویها نوشته اند!!! نمی دانم واقعا آیا صبحها که از خواب بیدار می شوند و صورت بدون آرایش خود را در آینه می بینند حالشان بد نمی شود؟ بالاخره تمام وجود آدم که صورتک نیست. چیزی که مهم است این است که کسی که به خودش دروغ می گوید، غیر ممکن (بله! غیر ممکن) است که با دیگران راستگو و راست قامت باشد. شکی نداشته باش. تمام این به کوما رفتن مکرر تو به دلیل آن است که هنوز به آدمیان امیدواری. شاید وقتی سن ات به اندازه من رسید، در این امیدواری خودت تجدید نظر کنی.
در ضمن از مطلبی که در مورد کتاب «گمشده در آینه» ام نوشته بودی خوشم آمد. راستش را بخواهی این کتاب بیشتر یک سؤال است تا یک جواب؛ و این دقیقا چیزی است که شکیلا در آن با نقاشی های خودش مطرح کرده است. و چون جواب این سؤالات را هیچ روانشناسی نمی تواند بدهد، این کتاب بیشتر برایم دشمن تراشی خواهد کرد. این را از قبل می دانم، خصوصا با توجه به اینکه هیچ سعی نکرده ام تا این سؤالات را جواب بدهم، و آنها را به همان صورت عریان و تکان دهنده شان، که در نقاشی های شکیلا آمده، نگه داشته ام.
راستی همه اینها را نوشتم تا بگویم می دانم چرا سفرنامه خراسان ات را نیمه تمام گذاشتی. مشتاق شنیدن بقیه سفرنامه ات – بخصوص بخشی که به نیشابور رفته بودی – هستم.
مراقب خودت باش
فرزام