سخنران: دکتر فرزام پروا
تاریخ: ۱۳۹۴/۱۱/۲۰
محل: تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پیاده کننده: هدا لایق
مطابقت دهنده: صدف کارخانه چی
این کتاب شهرهای بینشان همان طور که گفتم، میخواستم اسم کتاب را بگویم، هی حرف دیگری پیش آمد، اسم کتابی که کالوینو نوشته است این است: « چرا باید کلاسیکها را خواند». این هم یک کتابی است که در مورد این است که چرا باید آثار کلاسیک ادبی را خواند؟ که من آنجا دیدم سیرانو دو برژراک را هم جزء همین آثار آورده است و خوشحال شدم. گفتم بالاخره این نمایشنامه فوقالعاده را یک نفر خواندنش را توصیه کرد. حالا توی همین کتاب میبینید که کالوینو چقدر شیفته نظامی بوده، چقدر شیفته هفت پیکر است. و اصلاً اثر هفت پیکر را شما در شهرهای بینشان میبینید. چون آنجا اگر هفت تا دختر هستند، اینجا ۵۰ تا ۵۵ تا شهر هستند که اسم دخترانه دارند. و یک ویژگیهایی را کالوینو برای آثار کلاسیک اسم برده است. آثار کلاسیک یک ویژگی دارند که اگر تجربه آن را داشته باشید، که احتمالاً دارید چون بالاخره دانشجویان ادبیّات هم اینجا هستند، شما اثر کلاسیک را، مثلاً کاری از داستایوفسکی را میخوانید، آن چیزی که امسال آن را میخوانید با آن چیزی که پنج سال بعد میخوانید متفاوت است. چون شما متفاوتید! یک ویژگی اثر کلاسیک همین است. اثر کلاسیک یک آیینهای است از روح و روان خود ما.حالا آن آیینه نفی را هم در نظر نگیریم، آیینه ای با ویژگیهایی که هستی را نشان میدهد، هستن را نشان میدهد. همان چیزی که کالوینو در همین کتاب چرا باید کلاسیکها را خواند میگوید: « اثر کلایسک هر بازخوانیاش کشفی است همانند خواندن نخستین بار ». این شهرهای بینشان که من خودم هم ترجمه کردم، مترجم سعی میکند با اثر عمیقاً درگیر شود و بارها بخواند و آن مطلب را برساند، ولی برای همین سخنرانی می خواستم یک قسمتی از آن را انتخاب کنم که همین بحثی را که گفتم، همین نقطههای بزرگ انقلابهای فکری قرن را که توی این اثر خودش را معرفی میکند به ما نشان بدهد، وقتی نگاه میکردم به نظرم خیلی آشنا نمیآمد. باز کالوینو برای اثر کلاسیک میگوید: «چون طلسمات کهن خود را معادلی برای جهان معرفی میکند. اثری است که نمیتوانیم در برابر آن بیتفاوت بمانیم و یاریمان میدهد که از طریق آن و احتمالاً در تضاد با آن خود را تعریف کنیم.» اثر کلاسیک اینطور است. به همین خاطر هم هست که به عقیده من که در حوزه روح و روان کارم این است و به ترجمه هم علاقه داشتم که امروز در خدمتتان هستم، هیچ کتاب روانشناسی ای به عمق و قوّت اثر ادبی کلاسیک وجود ندارد. یعنی اینکه شما اگر میخواهید با خودتان آشنا بشوید، بهترین چیز این است که یک اثر کلاسیک ادبی بخوانید تا این کتابهایی که هر کدام به رنگی است، امسال یک چیز میگویند، دو سال بعد میگویند نه، نه، آن غلط بود، یک چیز دیگر میگویند. صدو پنجاه سال است یک اثر ادبی نوشته شده است، هنوز هم ما از آن لذّت میبریم، هنوز هم شما امسال بخوانید، پنج سال بعد باز یک چیز دیگر است. این طبیعی است که ارزشش با این آثار عامه پسند روانشناسی که هر کدام امروز میگویند امروز این کشف شد، فردا آن کشف شد، یکی نیست و این در یک سطح دیگری جریان دارد که دیگر به نظر من همین رسیده است که این شهرهای بینشان، آثار کلاسیک مثل یک سلوک معنویاند. یعنی شما در جان خودتان در اثر حرکت میکنید. خیلی از اشخاص، شخصیّتها و موقعیّتها را میشناسید و با ریزهکاریهای روح و روان، آن جور که نویسنده مطرح کرده آشنا میشوید.