سلام بهمن
خوب خوب خوب باشد. متوجه شدم دیدن آن مزارع با تو چه کرده است، بویژه وقتی فکر می کنم برای اطلاع دقیق از این جنایات هنوز که هنوز است بایستی رنج سفر بر خود هموار کرد، چه این از آن زخمهایی است که بشریت دلش نمی خواهد که به او یادآوری کنند، و حتی پس از گذشت قریب به ۴۰ سال هنوز یک فیلم موثر در مورد این جنایات ساخته نشده است، و حتی برای ساختن یکی از معدود فیلمها در این مورد یعنی فیلم killing field(1984) تحقیقات مناسبی صورت نگرفته، مثلا سازندگان فیلم نمی دانسته اند که در این کشتار و آَش و لاش کردن وحشیانه با سیخ و میل و خنجر و پتک، خمرها از چه وسایل ابتدایی استفاده می کرده اند، و گلوله های خود را برای «مردم عادی» حرام نمی کرده اند، و آن را برای دشمن فرضی نگاه داشته بودند.
اما بگذریم. می خواهم کمی به خودت استراحت بدهی، و برای اینکه از این فضای سیاه خارج شوی بیا از پنوم پن بیرون، و برو به سمت شمال کامبوج یعنی شهر Siem Reap، یا شهر معابد تمدن خمر، تمدنی که بیش از هزار سال از تولدش می گذرد، و یکی از اعجاب آورترین تمدنهایی است که کره زمین به خودش دیده است. کلمه اعجاب را تنها در مورد معابد بی شماری که در این منطقه وجود دارد بکار نبردم، این تمدن در زمینه دانش نیز به مراحلی رسیده بوده که حتی اکنون تن ما را به خود می لرزاند. آنجا که رفتی از معبد صورتی رنگ Banteay Srei که با وجود کوچکی گل سر سبد معابد تمدن Angkor است بازدید کن، چون بخاطر نوع سنگی که در آن بکار رفته نقوش خود را خیلی بهتر حفظ کرده است. در این معبد سه برج می بینی که برج وسط یعنی بزرگترین برج ( و بنا بر قولی همچنین برج جنوبی) در احترام به خدای خدایان یعنی شیوا – که در ضمن در دین هندو خدای تخریب هم هست – ساخته شده، و دو برج کناری مخصوص خدای ویشنو – خدای خالق – و خدای برهما – خدای حافظ و نگهدار – ساخته شده اند. تقریبا در وسط معبد مجسمه یک فالوس را می بینی که به آن لینگا می گویند – که در سانسکریت به معنای نشانه یا سمبول متمایز کننده است – و بازهم سمبولی است برای شیوا. خوب تا همینجا حتما متوجه شده ای که در تمدن خمر چطور متوجه دو نیروی بزرگ هستی یعنی نیروهای(drives) تخریب و سازندگی، یا مرگ و زندگی شده بودند، و نکته جالبتر ارتباطی است که بین این نیروها و فالوس و نشانه ها و سمبول ها (یا بگوییم زبان) برقرار کرده اند، که در مجسمه لینگا نمود پیدا کرده است، و بویژه نیروی تخریبی که با فالوس و زبان مرتبط شده است، که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. فقط برای اینکه کمی پشتت بلرزد این نکنه را یادآوری می کنم که در زبان پهلوی که با زبان سانسکریت هم ریشه است، کلمه مرد با مرگ پیوند دارد، و کلمه زن با زندگی. این نکته را در کنار ساختارهای روانی معمول برای مردان و زنان بگذار، و در کنار این حقیقت که در معابد تمدن آنگکور، شیوا یا خدای تخریب با لینگا (آلت مردانه) مرتبط شده است، آن وقت هم متوجه حقایق عمیقی که در تمدنهای باستانی وجود داشته می شوی، و هم اینکه به این نکته اشعار پیدا می کنی که چه میزان تمدنی چون تمدن آنگکور احتمالا از طریق زبان وامدار تمدن باستانی هفت هزار ساله ماست. این را مقایسه کن با دنیای حقیر کاپیتالیستی امروز و عرف مخرب رایج در آن، که در آن تنها یک حقیقت وجود دارد، یعنی حقیقت کاپیتال یا پول، حقیفتی که معیاری برای سنجش تمام ارزشهاست.
خوب فکر کنم به اندازه کافی پشتت لرزیده باشد، و کمی از آن حال و هوا بیرون آمده باشی، و حالا وقتت را بگذاری برای مداقه کردن در آثار به جا مانده از تمدن بزرگ خمر؛ که تمدنهای بزرگ را ذهنیتهای بزرگ ساخته اند، همانطور که جنایات بزرگ را، ذهنیت های حقیر و عقب مانده. ببین که چه مسافت طولانی طی شده از آن تمدن تا این بی تمدنی ها، یعنی جنایات خمرهای سرخ. ذهنیت های فقیر و عنینی که به تصورشان مهمترین عامل عقب ماندگی تحصیلات بوده، و در کشتارشان در درجه اول پزشکان و معلمان و اساتید و هنرمندان را هدف گرفته بودند. فکر کنم اینکه محل یکی از بزرگترین آثار بجا مانده از تمدن با یکی از بزرگترین جنایات بشری یک جاست نکته ظریفی در خود نهفته داشته باشد؛ آیا اینکه بزرگترین دستاوردهای تمدن شانه به شانه با بزرگترین وحشی گری های بشر رخ می دهند موضوعی اتفاقی است؟ دوست دارم نظرت را بدانم، چون می دانم مثل من زیاد به امور اتفاقی معتفد نیستی!
بدرود
فرزام