ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

حد نهایی پرواز انسان…

یادم هست در اولین کتابم «روشهای علمی و کاربردی مطالعه» جمله‌ای از بنجامین دیسرائیلی وجود داشت که در آن زمان خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد، گویی گل سرسبد جمله‌های کتاب بود که خیلی از جمله‌های من که در آن زمان جوان نورسته‌ای بودم ارزش داشت، و نکته حیرت‌آور این است که اکنون بعد از بیش از سی سال که از چاپ آن کتاب می‌گذرد، هنوز هم تاثیر این جمله بر من وجود دارد. دیسرائیلی می‌گوید:
«افکار عالی را در خود پرورش بده، چرا که هیچگاه از افکار خود بالاتر نخواهی رفت…»
در تمام این سالها، شاهد بوده‌ام که چه بسیار این سخن درست است. بسیاری از آدمیان را دیده‌ام که در بیست سالگی، سی‌سالگی، … حتی در شصت سالگی به سقف سپهر افکار خود برخورد کرده‌اند، و بالشان شکسته شده، و به ته دره سقوط کرده‌اند. کدام فکر است که ممکن است آدمی تا دم مرگ هم به سقفش برخورد نکند؟!
حالا چرا یاد این جمله افتادم. کتاب سفرنامه پولاک (انتشارات خوارزمی، چاپ سوم) را می‌خواندم که به قلم یاکوب ادوارد پولاک، پزشک آلمانی مخصوص ناصرالدین‌شاه، قریب یک قرن و نیم پیش نوشته شده است. او در فصل دوم دو نمونه از جملات گهربار ناصرالدین‌شاه را نوشته که هیچ توضیح بیشتری لازم ندارد:
«ایران معادن فلزات گرانبهای خود را استخراج نمی‌کند، ما طلا و نقره خود را از راه کیمیاگری به دست می‌آوریم.»
«اگر شما هم دارای اسبهای ما بودید، هیچ دنبال جاده‌سازی نمی‌رفتید.»
آیا حد نهایی پرواز روح یک سرزمین، سطح افکار حاکمان آن نیست؟ در حالی که اگر سطح افکار مکتوبمان را در نظر بگیریم (فردوسی، سعدی، عطار، حافظ…) هیچ ملتی نیست که سقفی به بلندای افکار بزرگان ادب ما داشته باشد…

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی