“به چه کارید؟ به چه کارید؟”
– آوای خاموش ستاره هالی
از پس هفتاد سال سفر!
“کجا می روید با این شتاب؟”
– آوای پوست ستبر درخت خاموش
از جنگل گم شده در پیچ راه
“به چه کارید٬ کارید٬ کارید…”
– آوای دره پر تب و تاب
در شب آغاز سال نو
“باید که کوله بار بندم”
– آوای کوالای مهر
از دره نزدیک وسعت دور
“چه هیجانی! چه هیجانی!”
– آوای کلاغ کور
در ترک آن شاخه غمگین
“عجب حکایتی است این زندگی!”
– آوای آدم رانده شده
در کار دیگران
“مرگ! مرگ! چه نزدیک! چه نزدیک!”
– آوای آن دارکوب
که هر ساله
خانه عوض می کند
“زندگی چه زیباست!”
– آوای بازشدن شکوفه های سیب
بی سبب
“چون برق می گذرد!”
– آوای آوار بم
در آن شب سهمگین
آوای آن آجر
در آن دست گشوده و بی جان
“بسان درختی٬ در تندباد”
– آوای درخت تاک
با ریشه های پوسیده در تالاب
“چه دریغی!”
– آوای در
برای میهمان جان!
جانتان میهمان بهار باد!
شهر ری – بیست اسفند ۹۰