نه!
برف را زا کف نمی دهم!
جانم از برف
تن ام برف اندود
روان ام بر برف روان
نه!
برف را از کف نمی دهم!
راه برفی متروک
در جنگل درختان فروتن
فرو می رود آرام آرام
روح من
نشیب اش را یافته است
با سپردن تمام آن فرازهای خوشی
به خوشان بی ذوق عالم ادبار
به سرخوشان سرمستی و سرکوفت
به آن بر خویشتن خویش ستمگران وادی های بی خورشید
آن زمردان بی امرود
و آن نمرودیان امر و نهی!
بگذاریدم٬بگذاریدم
سرخوشانه
شیب و درخت و برف و تهیا را
هماغوش شوم
در تدارک آن سفر آخرت
که در زندگان هماره زنده
هماره بر کف است…
تنها کوه است
که صدای آدمی را
به تمامی
پژواک می دهد