ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

الهم قو قلوبنا!

تو آن صدای پای آب بر زمزمه کوهساران

تو آن نوای هستی و مهستی

تو آن بانگ جرس بر نواله های نهاده به گور

تو آن خواب نوشین بامدادان

تو آن تک ستاره ی بی ستاره آسمان

تو آن گلوله ی سرب بر قلب من

و اکنون جوی خون از هر سو روان

تا که معاد٬ تا که میعاد

بر چشمان منتظر و لبان نغمه خوان

که هر نفس اش چون نفس آخرین قربانی لب جوی

نام ترا می خواند

به ذکر و تکرار

الهم قو قلوبنا!

الهم قو قلوبنا!

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی