ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

اقیانوس حقیقت یا دریاچه وهم؟

بهمن عزیز
چون دوباره همان داستان سال پیش را شروع کردی، یعنی اصولا هر وقت که دچار بحران می شی همچین داستانی رو شروع می کنی، بایستی یک بار برای همیشه سنگ هامون رو با هم وا بکنیم. شاید بهتر بود این حرفها را سال پیش به تو می زدم تا تیتر نمی زدی (سفر به سرزمینهای ماورا بحار ۴). پس لطفا به سوالاتی که ازت می پرسم با دقت جواب بده:
دوستار آنی که در اقیانوس حقیقت سفری ساز کنی یا در دریاچه کم عمق وهم؟ کشتی تن را به کدامین آب سپرده ای؟
کدامین کوره راه جنگلی نجات بخش «بی در کجایی» روان توست؟
صدای سکه و خورشید پولکی و بستنی مصلحت، یا خش خش زنجیر گرانی که بر پایت بسته ای تا در دریای مهر غرقه شوی؟
کوتاه است عمر، فروتنانه بسپارش، تا بلندای کوه تپه های آنسوی اقیانوس، که ماوا و ملجا نهایی توست
و بگذار تا آخرین لحظه زندگی، بسان آب شدن برف تازه در دهان باشد، لاجرعه…
حقیقت در همین نزدیکی است.

گرفتی چه می خواهم بگویم؟ حقیقت در همین نزدیکی است. انقدر به سرزمینهای ماورا بحار نمی خواهد سفر کنی. به سرانگشتانت نگاه کن، هیچ کس در جهان چنین سر انگشتانی ندارد. چه کسی قرار است روح تو را داشته باشد؟ انقدر خودت را با اسماعیل موبی دیک لازم نیست یکی بکنی. بکاو که در چنته خودت چه داری.
ارادت
فرزام

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی