ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

آیا سرکوب راه چاره است؟! (بخش دوم)

به عنوان کسی که سالها با نوجوانانی که با تروماهای مختلف درگیر بوده‌اند کار کرده است، می‌توانم بگویم در کلینیک، ما هر روز با صدق گفته فروید مواجه می‌شویم. ترومایی که به فرد در سن پایین وارد شده، به ویژه هر چقدر در سنین پایین تری بر او اثر گذاشته باشد، و به ویژه اگر مربوط به مسائل جنسی یا انواع پرخاشگریهای محیطی باشد، در طی سالیان سال در اعماق ناخودآگاه ریشه دوانده و شاخ و برگ بیشتری پیدا کرده، و همانطور که بسیاری از مراجعان از آن نام می‌برند، ابعاد یک «هیولای دژخیم» را پیدا می‌کند، هیولایی که علی‌الظاهر فرد مرتب از آن می‌گریزد، اما در اعمال و رفتارهایش هر روز حاضر است، و گاه ابعاد بسیار وحشتناکی را به خود می‌گیرد.

کسانی که با دانش روز پیش می‌روند می‌دانند که چه در روح و روان یک انسان، چه در گستره طبیعت، چه در روابط نزدیک خانوادگی، و حتی در یک جامعه بزرگ که از واحدهای انسانی تشکیل شده، سرکوب و واپس‌زدن تنها مسائل را پیچیده‌تر و دشوارتر می‌کند، و نیروها را، چون سیلی که پشت سد جمع شده باشد، در نهایت به سمت پرخاشگری و تخریب بیشتر سوق می‌دهد. همان اصلی که در تظاهرات دانشجویی مه ۱۹۶۸ فرانسه به ان توجه شد، و در نتیجه با گوش سپردن به خواسته‌های معترضین، انحلال مجلس توسط دوگل، برگزاری انتخابات و ممانعت از سرکوب، جلوی تبدیل خیزشی که بزرگترین اعتصاب سراسری تاریخ فرانسه بود به انقلابی خونین و مرگبار را گرفت و منشا تحولات راهگشایی در جامعه فرانسه شد. هر چه نیروهای یک خیزش جوانتر و کم سن و سال‌تر باشند، مواجه شدن با آنها نیاز به ظرافت بیشتری دارد.  امروزه دوران «حاجی‌آقا» یی که جامعه را «گاو شیرده خود» می‌داند و می‌خواهد، و در عین حالی که زن‌باره است، زور و ستم بر اهل خانه خود روا می‌دارد و اهل خانه در حق او دعا می‌کنند که «الهی پایین تنه‌اش روی روی تخته مرده‌شور خانه بیفته» و «آتیش به ریشه عمرش بگیره» (۱)، به پایان رسیده است.

در مواجهه با طبیعت، بشر چنین آموخته که بجای اینکه سیطره خود را بر طبیعت دیکته کند، بهتر است به آوای طبیعت گوش بسپارد و از آن درسها بیاموزد. جهان هنوز وام‌دار درس‌هایی است که فروید از کودکان و جهان کودکی آموخت، فرویدی که متوجه شد آنای هجده ماهه‌اش خوابهایی دارد که بر تمام کشفیاتی که او با زحمت زیاد در مورد کار رویا در افراد نوروتیک پیدا کرده بود صحه می‌گذارد. اهمیت این درسها از آنجاست که در جریان «رشد»، هیچ انسانی به طور کامل کودکی‌اش را کنار نمی‌گذارد. (به همین دلیل هم هست که لکان اساسا به چیزی تحت عنوان «رشد» قائل نیست!) امان از وقتی که تصمیمات بزرگ برای یک جامعه با هیجانات یک کودک گرفته شود، چه همدستی بین کودکانی که بر شر درونی خود فائق نشده‌اند، می‌تواند جهانی را به آتش بکشد. فروید به درستی در بحبوحه جنگ جهانی اول در دانشگاه دولتی وین با زبانی اعتراض‌آمیز نسبت به دروغ و سرکوب حاکم بر جامعه می‌گوید: «به وحشیگری، بی‌رحمی و دروغ‌های عظیمی فکر کنید که می‌توانند جهان متمدن را فرا گیرند. آیا واقعا بر این باورید که اگر میلیون‌ها دنباله‌رو، شریک گناه آنها نبودند، یک مشت مردان جاه طلب و مکار می‌توانستند از تمام این ارواح شریر بند بگشایند؟»  (۲)

پانزده سال بعد، فروید در آستانه آخرین دهه عمرش، کتابی می‌نویسد به نام «تمدن و ناخشنودی‌هایش» و در آن، این بار به شکلی مبسوط، به شرایط شکل‌گیری جوامع و تمدنها و چگونگی دوام آنها می‌پردازد. از آنجا که هر یک از افراد انسانی، با صرفنظر کردن از بخشی از لذتها یا ژوئیسانس‌های فردی، در شکل گیری تمدن مشارکت می‌کند، بقای تمدن مستلزم شرایط ویژه‌ای است تا کسی احساس مغبون شدن نکند، و علیه دستاوردهای تمدن سر به شورش و طغیان برندارد. این شرایط از نظر فروید شامل دو شرط است: برقراری نوعی تعادل بین خواسته‌های فردی و خواسته‌های اجتماعی، و برقراری عدالت، به این معنی که همگان در پیشگاه قانون برابر باشند. (و صد البته کسی «برابرتر» نباشد! (۳)) کافیست در جامعه‌ای از یکسو به خواسته‌های فردی و بحق افراد جامعه وقعی نهاده نشود، و از سوی دیگر قانون تنها در مورد بخش ضعیفتر جامعه اجرایی شود. احساس غبن و ضرری که به افراد جامعه دست می‌دهد آنقدر شدید است که دیری نخواهد گذشت که ارکان جامعه به لرزه درخواهد آمد. با کلمات هملت، «طعن و طنز دهر» را شاید بتوان تحمل کرد، اما با «سرگرداندن قانون» چطور می‌توان کنار آمد؟!

 

(۱) نقل قولها از کتاب حاجی‌آقا، صادق هدایت، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۳۶

(۲) رویاها، زیگموند فروید، فرزام پروا، نشر چشمه، ۱۳۸۶

(۳)  این کلمه طنزآمیز را جرج اورول در کتاب «مزرعه حیوانات» بکار برده است.

 

نوشته: دکتر فرزام پروا

 

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی