– سوژه توسط تعداد مشخصی از تولید آواهایی که اتفاق افتاده برساخته می شود، و از زنجیره دالی به همان طریقی می افتد که میوه رسیده [از درخت]. در همان لحظه ای که او به دنیا می آید از یک زنجیره دالی می افتد، که می تواند درست و حسابی پیچیده یا حداقل پر طول و تفصیل باشد، و آنچه ما اشتیاق والدین می نامیم مادون همان زنجیره است. مشکل است در واقعیت به دنیا آمدنش این را در نظر نگرفت، حتی، و مخصوصا، وقتی اشتیاقی برای به دنیا نیامدنش وجود داشته است.
-این واقعیت که روانکاو هرگز تکان نمی خورد، یا سه چهارم وقت، یا ۹/۹۹ درصد زمان ساکت است به این معنی نیست که ما بایستی به آن به عنوان تمرین مشاهده کردن بنگریم. صرفا بایستی بدانید که چه چیزی جریان دارد. در اینجا کمتر از هر جای دیگری نمی توانیم این را تشخیص ندهیم که مکانیسم واقعی پشت یک ساختار علمی منطق آن است، و نه وجه تجربی آن.
-فکر می کنید [اوضاع] چیزها در سمت دیگر [کاپیتالیسم] بهتر است، جایی که اشتیاق بزرگ دیگری بر پایه چیزی است که آنها آزادی می نامند، یا به عبارت دیگر بی عدالتی؟ در کشوری که شما می توانید هر چیزی، حتی حقیقت را، بگویید، نتیجه این است که، به هر چه آنها می گویند کاری نداریم، آن [گفته] مطلقا هیچ اثری نخواهد داشت.
– دوست دارم همینجا سخنم را تمام کنم، برای اینکه به شما بگویم ممکن است روزی بیاید که ما بفهمیم روانکاو بودن یعنی داشتن جایگاهی در جامعه.
آن جایگاه، امیدوارم، مطمئنم، به دست خواهد آمد، هر چند حالا تنها توسط روانکاوانی اشغال شده که در مغازه های کوچک جوکشان تنها ول شده اند.
-روانکاوی به روشنی می تواند یک مد باشد، یک روش علمی نزدیک شدن که متوجه چیزهایی می شود که به سوژه ربط دارند. با اینحال، بیشتر و بیشتر مفید خواهد بود که در میانه حرکت های مرتبا شتابنده ای که دنیای ما دارد واردش می شود آن را حفظ کرد.
-[مونولوگ دوبل] خاص آن چیزی نیست که بین فلاسفه می گذرد. بین زن و شوهر هم همین است.
ترجمه: فرزام پروا