در فیلم جعفر خان از فرنگ برگشته (۱۳۶۷) ساخته زنده یاد علی حاتمی بین پروفسور جعفرخان چلویی که پس از بیست سال از فرنگ آمده با کدخدای ده جعفرآباد چنین دیالوگی را می شنویم:
جعفرخان زدن جغجغه در دفع حالات عصبی بسیار موثر است. این را یکی از بهترین پزشکان اعصاب و روان، که جزو همان مهمان های میلیونر آمریکایی بود، … تشریح کرد…
کدخدا ببخشید پروفسور قلندر مثل این که اسم این وغ وغ صاحابه نه جغجغه.
جعفرخان یعنی اون دانشمند آمریکایی محقق عقلش به اندازه تو دهاتی نمی رسید که به وغ وغ صاحاب بگه جغجغه؟ به هر حال اسم گذاری انجام شده و جغجغه همان جغجغه اس.
کدخدا بعله، پروفسور قلندر، همان جغجغه.[۱]
حالا این داستان ماست. سرزمینی کهن با حکمتی چند هزار ساله که در جای جای ادبیات آن نگاشته شده ، ادبیاتی که بسیاری از رموز مربوط به حوزه روح و روان بصورت آشکار و پنهان در آن مندرج است. اما درست در همین سرزمین کهن سیل کتابهای عامه پسند روانشناسی که هر روزه منتشر می شود شگفت آور است، کتابهایی که کلمه پرطمطراق «روانشناسی» را یدک می کشند اما در این کتابها بیشتر از آنکه صحبت از شناسایی روان پیچیده آدمی باشد صحبت از راههای رسیدن به موفقیت و گلیم خود را از آب بیرون کشیدن است تا در مسابقه حرص و طمع خدای ناکرده کسی جا نماند! یک روز شگفتیهای مغز، یک روز اعتماد به نفس در مدتی کوتاه، روزی دیگر غلبه بر عصبیت و پرخاشگری، یک روز مدیر شدن در چند دقیقه، و یک روز اسرار دوست یابی(که بیشتر اسرار شیره مالی به سر دیگران است)،… و آنچه بین همه این کتابهای پر بزک مشترک است وعده تغییرات ناگهانی در روح و روان است. آری! کمترین هزینه، سریعترین نتیجه! و کسی هم نیست که این وسط بپرسد این دو ویژگی، ویژگی های یک کالای خوب است و ضرورتا روان آدمی لازم نیست ویژگی های یک کالای خوب را پیدا کند! به همین خاطر هم بایستی جعفرخانی پیدا شود که به ما بگوید آنچه داریم اولا در اساس اسمش چیست (روانشناسی) و ثانیا چه اثرات و فوایدی روی اعصاب و روانمان دارد، وگرنه خودمان که عقلمان به این چیزها نمی رسد!
واقعا در کدامیک از کتابهای به اصطلاح روانشناسی در بررسی علل ناکامی یک پله آن طرفتر قضایا هم دیده شده و مثلا چون کلیله و دمنه علت ناکامی را «خود کامی» دانسته شده؟ یا در کدامیک از این کتابها در مورد فواید غم صحبت شده؟ در حالی که در کلیله و دمنه آمده است:
برعکس شود هر چه به غایت برسید شادی کن چون غم به نهایت برسید
آیا علمی که مدعی شناخت روان آدمی است نباید در مورد چیستی او، جایگاه او در عالم و مقصود از وجود او و عالم توضیحاتی بدهد؟ آیا چنین جملاتی در کتابهای وارداتی روانشناسی می یابید؟ مقصود از وجود عالم ملاقات دو دوست بود (مقالات شمس). آبی بودم برخود می جوشیدم و می پیچیدم و بوی می گرفتم تا وجود مولانا بر من زد روان شد. اکنون می رود خوش و تازه و خرم (مقالات شمس). عالم بر مثال کوه است. هر چه گویی از خیر و شر از کوه همان می شنوی (مقالات مولانا). آیا در باب حفاظت از عشق چنین جمله ای تا بحال شنیده بودید؟ در حلب که بودم، به دعای مولانا مشغول بودم. صد دعا می کردم و چیزهای مهرانگیز پیش خاطر می آوردم و هیچ چیز که مهر را سرد کند بر خاطر نمی آوردم (مقلات شمس) در کدامیک از این کتابها چنین وصفی را از خوابی که بر آَشوبنده و بیدار کننده است می شنوید؟ (از غزلیات شمس)
عشق از خواب یک سوالی کرد چون فروماند از جواب گریخت
آیا موجز تر و کوبنده تر از این سخن در اهمیت منش آدمی چیزی شنیده اید؟ یک خلقت زیبا به از هزار خلعت دیبا (گلستان سعدی). آیا کسی امروزه راهنمای زندگی خود را چنین عاشقانه انتخاب می کند؟ (شعر از نظامی است)
داغ بلندان طلب ای هوشمند تا شوی از داغ بلندان بلند
و آیا فرجام آنچه آدمیان از خود و دیگران پنهان می کنند زیباتر از این آمده است؟ (نظامی)
شد آگه که در عرصه گاه جهان نهفتیده ی کس نماند نهان
در کدامیک از این دست کتابها صحبتی از بادبان کشتی وجود آدمی شده؟ مگر این کتابها داعیه شناختن زوایای وجود آدمی را ندارند؟ حالا بشنوید این مطلب را از مقالات مولانا: این بار شما از سخن شمس الدین ذوق بیشتر خواهید یافتن. زیرا بادبان کشتی وجود مرد اعتقاد است. چون بادبان باشد باد وی را به جای عظیم برد و چون بادبان نباشد سخن باد باشد.
در حالی که عمر برخی از این دستورالعملهای به اصطلاح روانشناسی به چند سال نمی رسد ببینید. مولانا هفتصد سال پیش در مورد کلام خود چه می گوید: این سخن را پایان نیست و اگر پایان باشد همچون سخن های دیگر نباشد. شب و تاریکی این عالم بگذرد و نور این سخن هر دم ظاهر تر باشد.
و در حقیقت اثبات این نکته احتیاج به هیچ برهانی ندارد.
[۱]مجموعه آثار علی حاتمی/ جلد دوم/ نشر مرکز/ ۱۳۷۶