اگر رخت بندد واهمه
و آن نمایش دلقک وار جماعت دریوزگان روزمرگی
چه پرواز پر شتابی دارد روح
تا آن تاب هستی
تا آن هجای نخستین
تا آنجا که بهم آمیزند مرگ و زندگی
و آماده گریختن از جسم شود
روح….
این روح تابناک
اینجا چه تابی دارد
اینجایم من
در انتهای هستی
در منتهای درخت
از این زندگی که زندگان آلام ابدی
آن را بدین نام خوانده اند
تا ما را در اندازند
در تور فریب نابکارانه خویش…
(واهمه های بی نام و نشان نام کتابی از غلامحسین ساعدی است)