ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

شاه خوارزم

دکتر جان سلام

نمی دونم امسال چه سالی است؟ سال قمر در مجمع الکواکب عقرب است یا چی؟ می دونی درست یک ماه از نوشتن آخرین نامه ام می گذره، نامه ای که مثل خیلی از نامه های امسال بدون جواب گذاشتیش. ما هم که انواع وسایل تفرقه انداز امروزی از قبیل موبایل رو کنار گذاشتیم تا بتونیم برخلاف رسم زمانه با نامه از عمق حال هم باخبر بشیم. ولی چه فایده وقتی نامه ها رو جواب نمی دی؟ ظاهرا حال مزاجی ات هنوز که هنوزه خوب نشده. نمی دونم چرا امسال که به محضر عطار و بایزید و شیخ خرقان رفتم و برات دعا کردم اینجوری شد. حالا شاید هم خیرت در همین باشد، شاید هم همان عطار و شیخ خرقان دارند برایت نقشه هایی اجرا می کنند تا روحت جلا بیاید. ولی کمی هم به فکر روح ما باش داداش.

مدتی است بنا به نصیحتی که بهم کردی در ولایت جم مشغول خواندن تاریخ بیهقی هستم. بخشی دارد در مورد سلطان محمد خوارزم شاه و دلیری و بی باکی او که آدم انگشت به دهان می ماند. به طوری که وقتی در جنگ در محل زخمی قدیمی به پایش تیر می خورد محل آن را می بندد و به روی خود نمی آورد تا باعث ضعف و سستی لشکریان نشود، و عاقبت هم همان تیر و شکستن دست و ضعف شدید او را از پای در می آورند. البته می خواستم این بخش را عینا از روی کتاب فخیم تاریخ بیهقی – که سلطان مسعود لطف نموده و ۲۵ جلد این شاهکار عظیم ادبی را از بین برده (لابد به خاطر تشکر از زحمات ابوالفضل بیهقی! ) – اینجا بنویسم ولی دست نگه داشتم. چون خوب می دانم که تو شاه خوارزم را نه سلطان محمد خوارزم شاه، بلکه سراینده این شعر می دانی:

حافظ چو ترک غمزه ترکان نمی کنی               دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند

که شاهان خوارزمشاهی از شهوت و حرص و کین و حسد بری نبوده اند تا اهل خوارزم باشند. شاید اگر من هم جزو خوارزم بودم جوابم را بیشتر می دادی. به قول همون حافظ جونت:

سویدای دل من تا قیامت                 مباد از شوق و سودای تو خالی

زیاده قربانت

بهمن

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی