ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

سفر

گاه سفر

یک ممنوعیت است

و گاه سفر

یک ماموریت

برای روح کاوی کنج هایت

تا بدانی آن مجسمه های دیرین و دور

که هر روز خدایی را

به پای یکی از آنان قربانی می کنی

در کجای روح تو

ایستاده اند

به درخشندگی

به عافیتی

که دیر و دور نیست

زندگی را

سرودی کردن

برای زندگی

آن نوایی که

از استخوانچه های توخالی حسرت

نمی خیزد

آن نوایی که

نپشگاه آن

قلب یار است

و آتشگاه آن

مجمر سینه…

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی