حافظ:
استاد بهاءالدین خرمشاهی در کتاب حافظ(انتشارات طرح نو/چاپ چهارم ۱۳۸۷) فصلی را به این موضوع اختصاص داده که «از حافظ چه میتوان آموخت؟» و در ضمن این فصل میگوید:
«مهمترین چیزی که از حافظ میتوان آموخت نحوه نگاه و نگرش به زندگی است، به معنی وسیع کلمه زندگی که از جنین تا جنان و از سبزه تا ستاره، و از ملک تا ملکوت را در بر میگیرد. نگاه حافظ به زندگی حتی به نازیباییهای زندگی و زندگیهای نازیبا، زیباست. فی المثل حافظ میخواهد این مضمون یا معنی را که تماشای زیبایی برای زهد و پارسایی انسان زیان دارد بیان کند. میگوید:
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
حالا شاید بگویید از زیباییها زیبا گفتن آسان است، و زیبا سخن گفتن از زشتیها هنر دشوارتر و باریکتری است. ریا از رذایل اخلاق فردی و اجتماعی انسان است. به قطع و یقین هیچ متفکر ملامتی اندیش حقیقت پرستی به اندازه حافظ و به هنرمندی حافظ کمر به قلع این ماده فساد نبسته است:
در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس
در نگاه و نگرش حافظ چند مشخصه برجسته دیده میشود:
انتقادی بودن دیدگاه او. حافظ از همه تحریفها و تباهیها که در روزگار او در کار و بار شریعت و طریقت و در معامله با حقیقت پدیدار شده بود دلیرانه و جسورانه انتقاد میکند. از زاهد گرفته تا واعظ و مشایخ و امام شهر، از خرقه گرفته تا تسبیح، از خانقاه گرفته تا مسجد، از صوف سالک عادی گرفته تا پیر. همچنین چنانکه در فصل مربوط به اندیشه سیاسی حافظ دیدیم از شاه و شحنه هم به صراحت انتقاد میکند.
از دیگر مشخصههای نگاه نافذ و انتقادی حافظ طنز ظریف و کمرنگ و کارساز اوست… آری مهمترین آموزش غیر مستقیم حافظ این است که به ما شیوه درست نگاه کردن به زندگی را میآموزد، نه اینکه به ما رهنمود و پند تحویل دهد. به تشبیه میتوان گفت حافظ بجای آنکه به ما چند ماهی از دریای هنر ببخشد به ما ماهیگیری یاد میدهد . تا به کام خویش از دریای بی منتهای زندگی هنری و هنر زندگی ماهی مراد بگیریم.»
در ادامه سایر مواردی که آقای خرمشاهی بیان میکنند عبارتند از: «امیدواری و نشاط حیات/ اغتنام فرصت حیات/ جمع بین دنیا و آخرت/ عشق و رندی/ ترک تعصب/ پند و پیامهای اخلاقی حافظ (۲۳ موضوع متفاوت! مانند آشتی جویی و ترک رنجش، اعتدال و میانه روی و…)/ تلفیق عشق و رندی». در انتهای این فصل ایشان در توضیح راز تازگی جاودانه حافظ مینویسند:
«حافظ حافظه ماست. ذهن و زبان و زندگی ما سرشته با حافظ است. دیوان حافظ فقط یک دفتر و دیوان نیست نامه زندگی و زندگی نامه ماست. حافظ فراتر از ادبیات است. حافظ به ما ژرف زیستن و شاد زیستن میآموزد و یک تنه تکیه گاه ماست. هیچکس چون او زیر و بم زندگی ما را نمیداند و در غم و شادی ما شریک نیست. عزیز کردهای چون او در ادبیات جهان کمتر سراغ داریم. ادعای همسخنی با حافظ اداعایی گزاف است ولی آرزو یا احساس همدلی با او جزو بدیهههای زندگی ماست. حافظ حکیمی متفکر و تفکر برانگیز است، فرزانه ای است دارای اندیشههای عمیق حکمی و عرفانی و احساسها و عواطف ژرف انسانی. بهترین حرف و حکمت قوم ما در شعر و با شعر بیان شده است و «شعر حافظ همه بیت الغزل معرفتست».سعدی هم صرفا شاعری نظم آرا نیست بلکه اهل علم و اخلاق و حکمت است. شعر او اوج و عصاره حکمت عملی نیاکان ماست، و شعر حافظ اوج اعتلای حکمت نظری… حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی است.» وی ادامه میدهد:« چنانکه در فصلهای پیشین اشاره کردیم، شعر او تقریبا پرموضوع ترین و پرمایه ترین شعر فارسی است. و همین پر بودن دلش از حرف و سخنهای بسیار او را به انقلاب در غزل و شیوه پاشانی [گسستهنمایی ظاهری] که مشخصه ظاهری آن استقلال ابیات است رهنمون شده است…در یک کلام حافظ از آمال و آلام زنده و همیشگی انسان سخن میگوید و به جای مسائل ادبی به مسائل ابدی میپردازد. همه دار و ندار انسان دنیا و آخرت است. حافظ با رندی راه رهایش دنیوی، و با عشق راز گشایش و رستگاری اخروی را به ما میاموزد.»