بابو جان…
چقده عصبانی! ببین باز بابو رو ور نداری یابو بخونی بگی تیکه پروندی ها! بابو همون اصطلاحیه که دوستش داری، باپو گاندی، بابو ابوالخیر، همونجوزی که ابوسعید ابوالخیر بابایش را صدا می کرد. اصلا برای اینکه یک کم خلقت باز بشه این رو از اسرارالتوحید (۱) در مورد بابو ابوالخیر می نویسم برات:
«بدانک پدر شیخ ما ابوسعید، ابوالخیر بوده است. و او را در میهنه بابو ابوالخیر گفتندی، و او عطار بوده است. و مردی با ورع و دیانت، و از شریعت و طریقت با آگاهی. و پیوسته نشست او با اصحاب صفه و اهل طریقت بوده است.»
هیچ نمی گی اینجوری بام حرف می زنی زهره ترک می شم. بیا اصلا ببین ابوسعید چی گفته:
«از شیخ ما سوال کردند که از خلق به حق چند راه است؟ به یک روایت گفت هزار راه بیش است و به روایتی دیگر گفت به عدد هز ذره ای از موجودات راهی است به حق، اما هیچ راه نیست نزدیکتر و سبکتر از آنک راحتی به دل مسلمانی رسانی و ما بدین راه رفتیم و این اختیار کرده ایم، و همه را بدین وصیت می کنیم.»
بقول همین شیخ ما: این کار بسَر نشود تا خواجه بدَر نشود. حالا من بخوام از آشویتز برات تعریف کنم؟ تو خودت یه پا آشویتزی. زنجیر یادت نره برام بخری.
ارادت – بریژیت باردو
(۱) بوی دل خوشی / گزیده اسرار التوحید محمد بن منور / گزینش و توضیح: محسن بابایی / انتشارات معین ۱۳۹۲