وقتی رقصی آغاز می کنی
در کهکشان تغزل
و من غوطه می خورم
در آبی چشمانت
باله هایت را آنجا تکان می دهی
که بالهای من جوانه زده اند
مگر بر زمین گام می زنی
چلچله غزل خوان من
که برای پایکانت
از من شعر طلب می کنی؟
من هم نشین اقیانوس تو ام
از من برای آبی آبان شعر بخواه
آبی چشمان تر
در انعکاس آسمان…